میمند: روستای کنده­شده در دل کوه

متاسفانه سایت وب­فوتو که تصاویرم را روی آن آپبود می­کردم، فیلتر شده است. سال گذشته هم سایت که خارجکی بود فیلتر شد و از آن موقع مجبور شدم از این سایت ایرانی استفاده کنم. اما مثل اینکه این فیلترینگ بدجوری دارد دایره خواص را تنگ­تر می­کند. حالا دارم تلاش می کنم روی یکی از سایتهای درِ پیت آپلود کنم ببینم چه می­شود. تاخیرم برای این بود. و الا چند مطلب دیگر هم آماده دارم.

شب و هوا تاریک شده بود که از جیرفت بیرون آمدیم به قصد سیرجان. می­خواستیم شب را در سیرجان استراحت کرده و صبح به میمند برویم. باید به سمت شمال غربی حرکت می­کردیم. اگر اشتباه نکنم، چیزی حدود 250 کیلومتر راه بود. به­مان توصیه کرده بودند که شب این مسیر را طی نکنیم. هم کوهستانی و پر پیچ و خم بود؛ و هم شبها خیلی خلوت. به­ویژه آنکه جاده­ای است فرعی. راستش را بخواهید، رانندگی در شب خیلی کلافه­ام می­کند. نور خودروهایی که از روبرو می­آیند، آزاردهنده است، اما جاده خلوت قابل تحمل­تر است. هرچند به گمان خودم، دید رانندگی­ام در شب چندان خوب نیست. بهرحال راه افتادیم. جاده واقعا خلوت بود. بیشتر خودروهای عبوری، ماشینهای سنگین بودند. یک گردنه خیلی مهم در این مسیر وجود دارد که نامش را فراموش کرده­ام (وقتی تنبلی باعث می­شود نوشتن یک سفرنامه 10 ماه طول بکشد، بیش از این انتظاری نیست). در مسیر جیرفت به رفسنجان، چند شهر مهم وجود دارد. از جمله ساردوئیه (یا درب بهشت)، رابر، بزنجان، و بافت. ساردوئیه یکی از مناطق سردسیر استان کرمان و ایستگاه کوچ­نشینان در فصل تابستان است. بارگاه امام­زاده سلطان سید احمد و دره ده والی، از مهمترین جاذبه­های این بخش هستند (که البته ما تنها از کنار امام­زاده­اش گذشتیم). شهرستان رابر هم که برخی به آن «رامسر جنوب ایران» می­گویند، دارای طبیعتی زیبا است؛ به­ویژه دره­های متعددی که آبشارها و گیاهان زیبایی دارند. شهرستان بافت، مهمترین شهرستان در این مسیر است. از مهمترین آثار و جاذبه­های گردشگری­اش می­توان تپه باستانی یحیی (مسکونی از هفت هزارسال پیش تا سال چهارصد میلادی)، چارتاقی­ها (آتشکده­ها)ی ازروییه (ساسانی)، قلعه گوشک (آل بویه)، قلعه غنجعلیخان (صفوی) و پناهگاه حیات وحش خبر و روچون را نام برد. ورودی شهر بافت، در کنار چادر امداد هلال احمر و نیروی انتظامی، چادرهایی را برای اقامت رایگان و شبانه مسافران برپا کرده بودند. چه اشتباه بزرگی که همانجا توقف نکردیم. خواهرزاده­ام حالش خیلی بد بود. پتویی را روی خودش کشیده بود و چرت می­زد. من هم تخته گاز توی این جاده­های کوهستانی که اولین بار بود می­دیدم­شان، آن هم شبانه، می­راندم. از بافت که بیرون آمدیم، کم­کم پلک­هایم سنگین شد. هی صورتم را می­چسباندم به شیشه که حسابی سرد بود؛ هی خودم را نیشگون می­گرفتم؛ هی با خودم آرام آرام آواز می­خواندم. اما چاره­ساز نبود. هر طوری بود، خودمان را به نزدیکی سیرجان رساندیم؛ جایی که تابلو، «سیرجان: 10 کیلومتر» را نشان می­داد. ناگهان به خودم آمدم دیدم خودرو رفته توی شانه خاکی جاده. آنرا خیلی سریع هدایت کردم به سمت جاده. ماشین کمی سر خورد و بالاخره تعادلش را دوباره برقرار کرد. خیلی خدا رحم­مان کرد که با آن سرعت، توی خاکی چپ نکردیم. یا آنکه جاده جلوی­مان صاف بود و کوهستانی نبود. خواهرزاده­ام بیدار شده بود و با نگرانی پرسید که چه اتفاقی افتاده. به دروغ بهش گفتم که رفتیم روی دست­انداز. اما بعید می­دانم باور کرده باشد. می­خواستم نترسد (البته وقتی به اصفهان برگشتیم، برایش توضیح دادم). به­هرحال این حادثه، هم خواب را از سر من پراند و هم از سر خواهرزاده­ام. از آن موقع به بعد، هر وقت توی جاده خوابم می­گیرد، بدون معطلی یک گوشه مناسب پیدا می­کنم و می­خوابم. تجربه و تلنگر هشدار دهنده­ای بود. به سیرجان رسیدیم و به پارکی که محل برپایی چادر مسافران بود رفتیم، مملو از چادرهای رنگارنگ. ساعت نزدیک دو نیمه شب بود. به زحمت جایی برای برپایی چادرمان پیدا کردیم؛ رختخواب­ها را پهن کرده و خوابیدیم. من توی کیسه خوابم؛ و خواهرزاده­ام هم پیچید لای چند تا پتو. اما بدجوری سرد بود. من که تا صبح از توی کیسه بیرون نیامدم. آن بنده خدا با آن حال مریضش، بلند شده بود و تا صبح، اجاق سفری را روشن نگاه داشته بود تا کمتر بلرزد؛ هرچند که حسابی لرزیده بود. صبح همین که هوا روشن شد، وسایل را به زحمت (از زور سرما) جمع کردیم و سوار خودرو شدیم. حتی توان اینکه آب سرازیر شده بینی­مان را جمع کنیم هم نداشتیم. اما بخاری خودرو کم­کم کار خودش را کرد. آفتاب هم به یاری آمد. همینطور که آفتاب بالاتر می­آمد، ما هم گرم­تر می­شدیم. تا رسیدیم به شهر بابک. هنوز وارد شهر نشده، جاده­ای می­پیچد به سمت راست و شما را به میمند راهنمایی می­کند. دو سوی جاده، تک­درختانی زیبا سر بر آسمان افراشته­اند. و روستای میمند هویدا می­شود.

روستایی که با قدمت چند هزارساله، 400 خانه با حدود 2000 اتاق که همگی در دل کوه کنده شده و همانند غار هستند را در خود جای داده است. خودشان این خانه­ها را «کیجه» می­نامند. برخی از واحدها اکنون به عنوان آغل گوسفند، و برخی به عنوان فروشگاه مورد استفاده قرار می­گیرد.

مابقی هم در اختیار خانواده­ها برای سکونت است. این خانه­ها فعلا محل توقف زمستانی کوچ­نشینان است.

در بهار و تابستان نیز، گردشگران بسیاری برای بازدید به این روستا می­آیند.

بومیان با فروش صنایع دستی (همچون سبدهای بافته­شده)، گیاهان کوهی دارویی (همچون آویشن)، و محصولاتی چون کشک و قارا، از گردشگران استقبال می­کنند. خانه­ها در دل کوه کنده شده که البته جنسش از سنگ سخت نیست.

ورودی خانه­ها کوتاه و درب آنها از جنس چوب است. در فاصله چند متری ورودی هر خانه، بنایی مدور به قطر تقریبی یک و نیم متر و ارتفاع یک متر با سنگ درست کرده­اند که به عنوان دستشویی مورد استفاده قرار می­گیرد.

آتشکده، مسجد، حسینیه، حمام و ... برخی از اماکن عمومی این روستاست که مانند خانه­ها در دل کوه کنده شده است.

برخی از اتاقها خودشان راه به اتاقهایی دیگر دارند.

درون اتاقها تاقچه­های متعددی تعبیه شده است. همچنین برخی از آنها پنجره­هایی برای ورود نور دارد.

من به بیشتر سولاخ سمبه­های این روستا سرک کشیدم.

و خواهرزاده­ام هم برای اینکه سفر مرا خراب نکرده باشد، با وجودی که همان پایین مانده بود، دم بر نمی­آورد. بالاخره بازدیدمان از روستا به پایان رسید و راه افتادیم به سوی اصفهان. ساعت 9 صبح از میمند بیرون آمده، از شهر بابک رفتیم به شهر انار، و از آنجا به مهریز، یزد، اردکان، نائین، و نهایتا ساعت 5 عصر رسیدیم به اصفهان. با کوله­باری از خاطرات و تجربیات تازه. از سفر در استانی که شگفتی­های بسیاری را در خود دارد. بی­اندازه شگفت­آور. سرزمین کویرهای سوزان و کوه­های پوشیده از برف. بیابانهای بی آب و علف و چمنزارهای مملو از لاله­های سرخ. تپه­های باستانی چندهزار ساله و بناهای تاریخی متعدد. خانقاه­های بسیار برای عرفا و چله­نشینان، و آتشکده­های فعال برای هم­میهنان زردشتی. این استان را در فرصتی دیگر، دوباره به سراغش خواهم رفت. تازه وسوسه شده­ام برای دیدن جاهای جدید و بسیارش.

 

دیگر بخشهای این سفرنامه:

شاهزادگان فراری: پارس بانو و نیک بانو (چک چک)

اردکان: یونان کوچک

دارالعباده یزد

رفسنجان

کرمان گردی

شهداد: شهر باستانی، کلوتها، شب کویر، گندم بریان (گرمترین نقطه زمین)

سیرچ: زدگاه هوشنگ مرادی کرمانی

ماهان: سرزمین آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

بم: شهر ارگ ها و مرگ ها

جیرفت: شهر دقیانوس

میمند: روستای کنده شده در دل کوه (نوشته حاضر)