میمند: روستای کنده­شده در دل کوه

میمند: روستای کنده­شده در دل کوه

...روستایی که با قدمت چند هزارساله، 400 خانه با حدود 2000 اتاق که همگی در دل کوه کنده شده و همانند غار هستند را در خود جای داده است. خودشان این خانه­ها را «کیجه» می­نامند. برخی از واحدها اکنون به عنوان آغل گوسفند، و برخی به عنوان فروشگاه مورد استفاده قرار می­گیرد. مابقی هم در اختیار خانواده­ها برای سکونت است. این خانه­ها فعلا محل توقف زمستانی کوچ­نشینان است. در بهار و تابستان نیز، گردشگران بسیاری برای بازدید به این روستا می­آیند. بومیان با فروش صنایع دستی (همچون سبدهای بافته­شده)، گیاهان کوهی دارویی (همچون آویشن)، و محصولاتی چون کشک و قارا، از گردشگران استقبال می­کنند...

ادامه نوشته

جیرفت: شهر دقیانوس

جیرفت: شهر دقیانوس

جیرفت، دو محوطه باستانی دارد: یکی که در حدودا 25 کیلومتری جنوب جیرفت واقع شده، دو تپه است به نامهای کنارصندل شمالی و جنوبی که تمدن چندهزار ساله جیرفت را چند سالی است در آنجا کشف کرده­اند و حتی در بسیاری از تئوریهای باستان­شناختی درباره دستاوردهای بشر، تردید وارد کرده است. دیگری، شهری است مربوط به دوره اسلامی و قرن سوم هجری به بعد در مجاورت شهر که به دلیل قدمت زیاد، مردم آنرا شهر دقیانوس می­نامند. سر کلاسهایی که درباره تمدنهای پیش از تاریخ ایران سخن می­گویم، همواره درباره جیرفت هم سخن به میان می­آورم؛ اما آرزوی دیدنش را به دل داشتم تا آنکه میسر شد.

ادامه نوشته

بم: شهر ارگ­ها و مرگ­ها

بم: شهر ارگ­ها و مرگ­ها

...جالب آنکه به محضی که در نیمه­شب زلزله آمده بود، حسین (شوهر خانواده) خودش را انداخته بود روی زن و بچه­اش که آسیبی به آنها وارد نشود، اما با وجودی که آوار ریخته بود روی خودش، لگن زنش شکسته بود و چند ماهی بستری بود. در این مدت، فرزند شیرخواره­شان را هم خواهرم در خانه­اش نگهداری می­کرد. به­هرحال، عصر بود که راه افتادیم به طرف بم و شب رسیدیم به این شهر. حسین آمده بود پیش­وازمان و ما را برد به خانه. خودش و همسرش خیلی از دیدارمان خوشحال شدند (البته از دیدار خواهرزاده­ام. من این وسط، نخودی­ام!)...

ماهان: سرزمین «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند»

ماهان: سرزمین «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند»

...در آغاز، مسئولین برنامه از همان گروه نوازنده دعوت کردند تا به روی صحنه بیایند و بنوازند. در وسط اجرای موسیقی، یکی از نوازندگان سازش را زمین گذاشت و شروع کرد به رقصیدن. رقصیدنش واقعا رقصیدن بود ها! حالا من یک چیزی می­نویسم و شما یک چیزی می­خوانید. اما نامرد می­لرزاند که بیا و ببین! مردم هم مثل چی کیف کرده بودند و به قول ادبا، توی پوست خودشان نمی­گنجیدند. من و خواهرزاده­ام با دیدن این مجلس لهو و لعب، لعنت­کنان به شیطان رجیم، از مهلکه گریختیم....

ادامه نوشته

سیرچ: زادگاه هوشنگ مرادی کرمانی

سیرچ: زادگاه هوشنگ مرادی کرمانی

...لیلا کور هر روز می­آمد دم خانه­اش، سمت چپ کوچه می­نشست و تا صدای پایی می­شنید، هر که بود فحش بارانش می­کرد. الکی. همین جوری فحش می­داد... یک روز از جلویش رد شدیم. فحش داد. رفتیم سر پیچ کوچه و برگشتیم. باز فحش داد. برگشتیم یکی یکی از جلویش رد شدیم و فحش خوردیم. این­قدر بچه­ها را بردم آن سر کوچه و برگرداندم و لیلا فحش داد تا دهنش کف کرد. گریه­اش گرفت. باز هم ول نکردیم. هی از جلویش رد شدیم. گریه کرد و فحش داد. فحش­های ناجور. – بچه­ها طاقت بیارین، هی از جلوش رد شین و بخندین. لیلا چوبش را پرت کرد طرف ما، به هیچ کس نخورد. باز از جلویش رد شدیم و خندیدیم. حرصش گرفت دستهاش را بلند کرد و زد تو سرش...

ادامه نوشته

شهر باستانی شهداد، کلوتهای کویر، شب کویر، و گرم­ترین نقطه زمین در گندم­بریان

شهر باستانی شهداد، کلوتهای کویر، شب کویر،

و گرم­ترین نقطه زمین در گندم­بریان

در این نوشتار، شرح بازدید از شهر باستانی شهداد (که قدمتش به بیش از چهارهزارسال پیش از میلاد باز می گردد و قدیمی ترین درفش فلزی دنیا در آنجا به دست آمده)، بازدید از عارضه های طبیعی کلوت، اقامت شبانه در آلاچیقهایی که در کویر نصب کرده بودند، در جستجوی گندم بریان (که به عنوان گرمترین نقطه کره زمین شناخته شده)، و بازدید از دیگر جاهای دیدنی منطقه شهداد را به نگارش آورده ام.

ادامه نوشته

کرمان­گردی

کرمان­گردی

...یک خانم زردشتی جوان هم به پرسشهای بازدیدکنندگان درباره آیین­شان پاسخ می­داد. پاسخهایش خیلی جالب بود. مثلا یکی از بازدیدکنندگان پرسید: «اگر یک پسر مسلمان از یک دختر زردشتی خواستگاری کند، شما اجازه می­دهید؟» و آن خانم راهنما هم بلافاصله پاسخ داد که: «در آیین ما، افراد درباره زندگی­شان آزادی کامل دارند و هر تصمیمی خودشان بگیرند، بر مبنای همان عمل می­کنند». حیف که حوصله­اش را نداشتم؛ و الا می­رفتم و گیر سه­پیچ بهش می­دادم. من یکی که با محدودیتهای آیین زردشت به خوبی آشنایی دارم. همین سختگیری­ها بود که باعث شد حکومت ساسانی فرو بپاشد و مردم آیین اسلام را بپذیرند. تا آنجا که برخی از صاحبنظران، پذیرش اسلام از سوی ایرانیان را نه برای خود اسلام، بلکه برای فرار از آیین زردشت می­دانند. کافی است کتاب ارداویرافنامه را بخوانید تا ببینید آیین زردشت در آن زمان چگونه بوده است. زنان را به خاطر رعایت نکردن حجاب، عدم اطاعت از شوهر، و حتی فرزند پسر نزاییدن، مستحق چه مجازاتهایی می­دانستند!...

ادامه نوشته

رفسنجان

رفسنجان

صبح روز سوم سفر، یعنی پنجم فروردین همینکه اذان را گفت و نماز را خواندم (دقت می­فرمایید؟ نماز خواندم. قصد ریاکاری ندارم؛ ولی خب؛ بهرحال نماز خواندم!)، چادر و وسایل را جمع کرده و راه افتادیم به سوی کرمان. از یزد به کرمان دو جاده وجود دارد: یکی جاده بالایی که مسیر بافق-کرمان است و دیگری جاده پایینی که مسیر رفسنجان-کرمان است. البته اگر مرض داشته باشی، می­توانی اول بروی به بافق، بعد بیایی به سوی جنوب تا برسی به رفسنجان. و از آنجا هم بروی به کرمان. جاده اش هم مناسب نیست و حسابی حالت را جا می آورد! اما اگر احساس می­کنید کسی که از مسیر یزد- بافق- رفسنجان به کرمان برود، لزوما مرض ندارد، و بنابراین خواستید از مرض­تان مطمئن شوید، می­توانید از بافق بروید به سوی کوهبنان، زادگاه استاد محمود روح­الامینی، و از آنجا هم بروید به کرمان. من معمولا از این مرضها دارم. به هر شهری که می­روم، می­گویم خب بگذار این شهر کناری­اش را هم ببینم، و همین­طور می­روم تا ناکجاآباد. مرض خوبی است. امیدوارم دچارش شوید...

ادامه نوشته