گزارش جشن خرمن رویان
جشن خرمن رویان
این گزارش پیش از این در اختیار وب سایت انسان شناسی و فرهنگ (www.anthropology.ir) قرار گرفته بود.
شورای شهر و شهرداری رویان با همکاری نهادها و موسساتی همچون موسسه فرهنگی پارپیرار و دانشگاه مازیار، در روز هفتم شهریورماه اقدام به برگزاری جشن خرمن نمود. اصلاً انتظار برگزاری چنین مراسمی را نداشتم. در چنین شهر کوچکی، مراسمی با این شکوه خیلی جلب نظر مینمود. همین بود که حتی بر خلاف انتظار مسئولین، جمعیت چند هزار نفری شرکت کرده بودند. توصیف کوتاهی از برنامههای این مراسم را در اینجا گزارشوار مینویسم.
این مراسم در زمین خالی کنار پل سبزهرود برگزار شد. اما آغاز اصلی مراسم از شهر رویان بود. جایی که مراسم جشن خرمن را با یک مراسم عروسی واقعی، ترکیب کرده بودند. بله؛ یک عروس و داماد واقعی این شانس را داشتند که عروسیشان بخشی از مراسم جشن خرمن باشد.
اینها را با لباس محلی از رویان سوار اسب کرده بودند و به طرف محل برگزاری مراسم آمدند. چندین مرد اسبسوار تفنگ بهدوش هم در پیشاپیش آنها حرکت میکردند.
اعضای شورای شهر رویان و برخی از برگزارکنندگان دیگر هم با لباسهای محلی در کنار آنها در حرکت بودند. ردیف اول و دوم پشت سر عروس و داماد، زنان و مردانی با لباسهای محلی بودند که سینیهای نقل و نبات و آیینه و شمعدان را بر سر داشتند. ساز و دهل محلی هم مینواخت و برخی از آنهایی که لباس محلی پوشیده بودند، هر از چند گاهی شروع میکردند به محلی رقصیدن جلوی عروس و داماد. جمعیت چندصد نفری هم به دنبال اینها میآمد. چون مسیرشان همان خیابان اصلیای بود که بین نور و نوشهر است، ترافیک سنگینی از خودروها ایجاد شده بود؛ اما برق خوشحالی را میشد در چشمان مسافران هم دید که از شیشه خودروهایشان با دوربین یا موبایل عکس و فیلم میگرفتند. خیلی از مسافران هم ترجیح میدادند خودروشان را پارک کرده (البته جای پارک هم به سادگی پیدا نمیشد) و به خیل تماشاگران بپیوندند. البته بخش زیادی از مسیر را عروس و داماد پیاده آمدند و فقط گاهی سوار اسب میشدند. اسبها هم واقعاً زیبا بودند. چون در تبلیغات، سبزهرود محل برگزاری جشن اعلام شده بود، بخش زیادی از جمعیت هم در آنجا منتظر بودند که هنگام نزدیک شدن کاروان عروسی، به استقبالشان آمدند. صدای شیهه اسب، ساز و دهل و دست زدن مردم در هم پیچیده بود. بالاخره به جایگاه محل برگزاری مراسم رسیدند. در این محل که مساحت بسیار زیادی داشت، امکانات بسیاری تدارک دیده بودند. تنور گلی درست کرده بودند که یک خانم با لباس محلی نان میپخت و به رایگان توزیع میکرد.
در کنارش یک سماور بزرگ زغالی هم بود که چای به مهمانان میداد (البته لیوانی دویست تومان)، و شربت بهار نارنج را هم میشد همانجا لیوانی 500 تومان خریداری کرد. چند زن محلی هم داشتند توی دو تا دیگ بزرگ، آش دوغ میپختند.
بخشی از محوطه را هم با چوب حصارکشی کرده بودند برای 40-30 گوسفند. در کنار اینها، یک محوطه دایرهشکل بود که در یک سوی آن جایگاهی برای مجری و سخنرانان درست کرده بودند و در سوی دیگر، تعدادی صندلی برای نشستن مهمانان چیده شده بود. اما جمعیت پیشبینیناپذیر بود و همین باعث شد که بیشتر تماشاگران، امکان دیدن برنامهها را از نزدیک نداشته و فقط به شنیدن صدای مجری از بلندگوها بسنده کنند. در گوشه ای از این میدان، دو مرد محلی داشتند تلم می زدند.
تلم (Telem) به استوانه ای توخالی با ارتفاع حدوداً یک متر و نیم و قطر نیم متر می گویند که از جنس تنه درخت است و درون آن دوغ می ریزند و با دسته ای بلند، آنرا می زنند تا کرده اش گرفته شود. سینیهای عروسی در گوشهای چیده شد و عروس و داماد با اسب وارد میدان شدند. بنابر رسمی سنتی، داماد باید اناری را به سوی عروس پرتاب کند و این انار به عروس بخورد تا از آن داماد شود. داماد پس از یکی دو بار آزمون و خطا، بالاخره موفق شد. مجری هم با گویش تبری خود، شور و هیجان مردم را بیشتر میکرد. بعد نوبت به کشتی لوچو رسید. کشتی سنتی مازندرانیها که در آن برای برنده شدن، لازم نیست حتماً کمر حریف به خاک مالیده شود؛ بلکه همین که دو نقطه از بدن بهطور همزمان به خاک برسد، او بازنده است. بسیاری از کشتیگیران مازندرانی که قهرمانان مسابقات ملی و بینالمللیاند، با همین لوچو آغاز کردهاند.
چند تن از پهلوانان کشتی گرفتند. بعد نوبت به کشتی گرفتن داماد رسید که خودش قهرمان آسیاست. او پس از کمی کشاکش با حریف، برنده شد. در حین و پس از هر کشتی، نوازندگان ساز و دهل میزدند و همین بود که کشتیگیران پیش از گلاویز شدن با حریف، با حرکات ریتمیک خود را گرم میکردند و پس از پایان کشتی و روبوسی، هماهنگ با ساز و دهل، محلی میرقصیدند. رقصهای پرطرفدار اینجا دو تا است: یکی چکّ سما (Chakke Sama که همان دست و سماع است. یعنی همگام با چرخیدن گروهی به دور دایره، با حرکات ریتمیک دست میزنند) و دیگری دوروم (Douroum: این رقص ویژه منطقه نور است و خوشبختانه هنوز در بین نوریها آنقدر طرفدار دارد که به این زودیها جایش را به رقصهای جدید ندهد. ریتم این رقص تندتر است و همینطور که دور میدان میچرخند، دستها و پاها را با شدت بالا و پایین میبرند. این رقص سهل و ممتنع است. ساده به نظر میآید، اما تعداد کمی از افراد هستند که همه تکنیکهای آنرا بدانند. رقص مهیجی است و به قول برخی از بومیها، «تکنو»ی سنتی است).
هر زمان نوبت به رقص دوروم میرسید، تماشاچیان به شدت تشویق میکردند. سپس نوبت به اجرای موسیقی زنده مازندرانی رسید که یک گروه محلی آنرا بر عهده داشت. دوتار مازندرانی (Detar)، للـه وا (Laleva نوعی نی دهانی)، دسرکوتن (Desar Kuten: دو طبل سفالی کوچک که یک طرفشان با پوست پوشانده شده و با چوب روی آن مینوازند)، و کمانچه مازندرانی (که برخلاف کمانچههای دیگر که چهار سیم دارند، سه سیم دارد) سازهای اصلی مورد استفاده بودند.
موسیقی محلی چندین بار و با سازهای گوناگون در طول مراسم نواخته شد. خوانندگان محلی هم گاهی با ساز همراهی کرده و گاهی تکخوانی میکردند. مقامهای محلی مازندرانی این چهار تاست: امیری، کتولی، نجما، طالبا. پشت هر کدام از این مقامها، روایتهای تاریخی نهفته است که مثلاً امیر پازواری که بود و چه سرگذشتی داشت؛ یا طالب آملی چگونه شیدا شد و ترک وطن کرد. در لابلای مراسم هم گاهی محلیها حرکات آکروباتیک انجام میدادند.
مثلاً روی دست راه میرفتند یا روی دو چوب بلند ایستاده و راه میرفتند. بعد هم نوبت به مراسم خرمنکوبی رسید.
مقداری خوشه برنج در میدان ریختند و یک اسب هم با راه رفتن روی آنها، دانههای برنج را از ساقهها جدا میکرد. چند بومی با لباس محلی خوشهها و دستههای برنج را که اسب پخششان میکرد، دوباره زیر پای اسب میریختند.
هنگام اذان مغرب، موذن اذان را با صوت اقامه کرد و پس از صحبتهای پایانی مجری، دوباره ساز و دهل نواخته شد و برای آخرین بار، رقص محلی اجرا شد و مراسم به پایان رسید. در این هنگام، آش دوغ هم آماده شده بود که در بین شرکتکنندگان به رایگان توزیع شد.
آنچه در این مراسم بیش از هر چیزی توی ذوق میزد (و البته چند سالی است آفت هر مراسم و غیرمراسمی شده) افراد متعددی بودند که با گوشیهای موبایل خود تلاش میکردند هرچه بیشتر به عروس و داماد، نوازندگان، کشتیگیران و... نزدیک شده و عکس و فیلم بگیرند. به گونهای که مهار کردن این افراد، یکی از دغدغههای اصلی ماموران انتظامات و نیروی انتظامی بود. ضمن آنکه پیشبینی نکردن جمعیت شرکتکنندگان نیز باعث شد بسیاری از آنها نتوانند مراسم را از نزدیک ببینند.
اما فارغ از همه اینها، این مراسم یکی از بهترین رسوم سنتیای بود که در همه عمرم دیده بودم. حضور تعداد قابل توجهی از مسافران در این مراسم، پتانسیل آنرا برای تبدیل شدن به یک رویداد فرهنگی جاذب برای گردشگران نشان داد. جا دارد از شورای شهر و شهرداری رویان برای برگزاری چنین مراسمی، و همچنین نهادهای حامی آن همچون موسسه پارپیرار و دانشگاه مازیار تشکر و قدردانی نمود.
پی نوشت: بیشتر (و البته نه همه) عکسها را آقای کامبیز قلیخانی گرفت.