ولنتاین

  

والا الان که دارم این مطلب رو می‌نویسم، ساعت نزدیک یازده شب و من هنوز مطمئن نشدم که فردا روز ولنتاینه یا پس‌فردا. بهرحال چون شک داشتم، امشب رفتم بازار تجریش. بازار پر بود از جوانهایی که توی مغازه‌های لوکس‌فروشی غلغله می‌خوردن. مشخص بود که همه اومده بودن تا هدیه بخرن. من هم به زعم خودم رفته بودم تا دین خودم رو ادا کنم. توی خود بازار قدیم تجریش خبری نبود. بلکه همه خبرها توی پاساژهایی بود که بعضی‌هاشون از داخل بازار هم می‌شد واردشون شد. بازار قائم که قیامت بود. بیشترین شانس فروش نصیب مغازه‌های عروسک‌فروشی شده بود. یه مشت از این عروسکهای خر و سگ و گربه با قیافه‌های کمدی چیده بودن پشت ویترینها و همینها خیل مشتاقان رو به مغازه کشونده بود. پیش خودم گفتم واقعا پس زمینه ذهن اینها چی می‌گذره! جوانهای مملکت که چند سال بعد از بلوغ، همچنان عروسکهای حیوانی از همه چیز براشون ارزشمندتره! خیلی دوست دارم بدونم اونها درباره من و امثال من چی فکر می‌کنن. حتما اونها هم درباره ماها میگن: "تو رو خدا جوانهای مملکت رو ببین که می‌شینن هی درس می‌خونن و آخرش هم هیچی. یا چیزی بارشون نمیشه یا اگه هم چیزی یاد بگیرن دو راه بیشتر ندارن، یا بروند خارج از کشور تا کسی قدرشون رو بدونه. یا اینکه ببرنشون آب خنک بخورن". من تا یادم میاد واسه کسایی که دوستشون داشتم، چه پسر و چه دختر، کتاب می‌خریدم و یا اگه اهل ذوق و هنر بود، نوار و سی‌دی موسیقی. هیچ وقت موافق اجناس بنجلی که بنظرم نه به درد دنیا می‌خورن نه به درد آخرت نبودم. اما این دفعه می‌خواستم یه وسیله دیگه بخرم. یه کیف دانشگاهی که فکر می‌کردم در این مورد بیشتر کاربرد داشته باشه. اولش نظرم این بود که حدود ۱۵-۱۰ هزار تومن برای این منظور خرج کنم. اما امشب مشتریها رو می‌دیدم که بیشتر از این مبلغ فقط پول کادوشون بود. ۱۰ هزار تومن می‌دادن واسه یه جعبه مقوایی تا عروسک رو بذارن داخلش! بعضی هم تزئیناتی واسه روی جعبه سفارش می‌دادن که قیمت کادو رو چند برابر این مبلغ می‌کرد. اما نکته جالبی که امشب متوجه شدم این بود که همه خریداران هدایا، دخترها بودن که به یقین واسه دوست پسرهاشون خرید می‌کردن. هرچی چش‌چش کردم تا ببینم سهم آقا پسرهای خریدار در این شب کذایی چقدره، غیر از یه مورد که دو تا پسر در حال خرید (اونها هم عروسک) بودن، چیز دیگه‌ای ندیدم. مثه اینکه امشب قحط‌الرجال بود! میشه اینطوری فرض کرد که اجناس این پاساژها فقط مورد توجه خانمهاست و آقا پسرها امشب خریدشون رو از جایی دیگه انجام میدن. یا اینکه خیلی به فکر این ماجرا بودن و قبلا خریدشون رو انجام دادن. اما قرار نیست خودمون رو گول بزنیم. چند وقت پیش توی یه وبلاگ یه مطلبی خوندم درباره دوستی بین پسرها و دخترها. نویسنده که مطلبش رو به زبان طنز نوشته بود، ادعا داشت که همه دخترها همین که با یه پسر دوست میشن، دقیقا چند روز بعد، تولدشونه و انتظار هدیه گرفتن دارن. ضمن اینکه هر وقت با دوست پسرشون میرن بیرون یه دفعه یادشون می‌افته که کیف پولشون رو خونه جا گذاشتن. یا مسائلی از این دست. اما حقیقت اینه که من این مسئله رو اینطوری نمی‌بینم. بینی و بین‌اللهی دوست دارم بدونم نظر واقعی شما چیه؟ من که تا حالا هرچی دیدم، این پسرها هستن که از این دبه‌ها در میارن. دخترها خیلی زودتر به دام عشق گرفتار میشن و اون وقته که دیگه دار و ندارشون رو خرج می‌کنن تا شاید کمی دل پسره رو بدست بیارن. پسرها اگه یه بار هم دو ریال خرج کنن، انتظارات آنچنانی... دارن. البته درباره همه این قضیه صدق نمی‌کنه. اما میشه درباره اونهایی که اونطرف قضیه رو چسبیدن، شما هم اینطرف رو به رخ‌شون بکشی. اما نکته جالبی که بهش اشاره کردم و دوباره می‌خوام یه فلاش بک بهش داشته باشم، همون خرید عروسکهاس. درسته که ما پسرها چندان با روحیات دخترها آشنایی نداریم، اما اونها خیلی بهتر ما رو می‌شناسن. از این حرف می‌خوام این نتیجه رو بگیرم که اگه دخترها واسه پسرها عروسک می‌خرن، حتما یه چیزی در این‌باره می‌دونن. دخترها خودشون عموما به عروسک علاقه دارن. و این رو میشه از سرکلیدی‌هاشون، یا منگوله‌هایی که به کیفهاشون آویزون می‌کنن فهمید. اما حالا پسرها هم دارن به اون سمت کشیده میشن. من واقعا نمی‌دونم نقش دخترها در کشوندن پسرها به این فضا تا چه میزانه، اما این یه واقعیته. اگه علتش رو نمی‌دونم، اما نتیجه‌اش رو می‌بینم. همیشه اینطور بنظر میاد که دخترها علاقمند هستن که شکل پسرها باشن. و آرزو دارن که کاش خدا اونها رو پسر می‌آفرید. اما یه نگاه دقیقتر، آدم رو کمی به تفکر وا می‌داره. پسرهایی که زیر ابرو بر می‌دارن، رژ لب می‌زنن، سرمه می‌کشن و... . امروز توی همایش انسان‌شناسی هنر بودم که آقای رضوانفر (سردبیر اسبق کتاب ماه هنر، و معاون پژوهشکده مردم‌شناسی سازمان میراث فرهنگی) توی سخنرانیش گفت: "اخیرا رژ لبها و وسایل آرایشی مخصوص پسرها وارد بازار شده و شدیدا هم داره رواج پیدا می‌کنه". حالا هم که دیگه عروسک‌بازی و از اینجور بازیها. فردا هم بریدن ... و تغییر جنسیت (درسته که الان هم بعضی پسرها این کار رو می‌کنن. اما هنوز موجش به راه نیفتاده و بصورت یه قضیه مسری در نیومده). فکر می‌کنم زنها (و البته دخترها هم) یه جورایی سکان این جنبشها رو بدست گرفتن!

ـــــــــــــــــــــ

ضمیمه ۱: امروز صبح (۲۵بهمن؟) از یکی بچه ها فهمیدم که هدیه خاص ولنتاین، عروسک خرسه. بنابراین خودم هم از این نادانی و نوشته ام خنده ام گرفت. اما آیا در گفتمان دوستی بین پسر و دختر، باید به همه قواعدی که براش تعریف شده، گردن نهاد؟ واقعا نه می تونم بگم آره و نه می تونم بگم نه. یعنی خودم هم نمی دونم چی باید جواب داد. البته همچنان متمایل به این هستم که جواب رد بدهم. یعنی بگم نفس این عمل هدیه دادن خیلی کارکردهای مثبت می تونه داشته باشه. اما هدایایی هم که این وسط رد و بدل میشه می تونه خیلی ارزشهای بیشتری از ارزش نمادین داشته باشه. هم نماد باشه و هم کارکردی. مثلا اگه ما برخی دستاوردهای غرب رو اخذ می کنیم، باید تمام فرهنگ غرب رو هم همراهش بپذیریم؟

ــــــــــــــــــــــــــــ

ضمیمه ۲: الآن که این ضمیمه رو اضافه می کنم، ساعت ۱۱ شب ۲۵ بهمنه، و من یه عروسک کرًه خر گنده دارم!!!