غارهای هوتو و کمربند؛ و زندگی انسان­های پیش از تاریخ

 همیشه هنگام بحث درباره انسان­شناسی جسمانی، به غارهای هوتو و کمربند در نزدیکی بهشهر اشاره می­کردم. اما خودم تاکنون نتواسته بودم از نزدیک ببینم­شان. بالاخره با آقای پیرزاد، مدرس گروه معماری قرار گذاشتیم تا یک روز جمعه ضمن سفر به بهشهر و بازدید از سایر جاهای دیدنی آنجا، از این دو غار نیز بازدید کنیم. صبح جمعه از نور راه افتادم. استاد پیرزاد نیز در بابل سوار شد و راه افتادیم به طرف بهشهر. تقریبا ساعت 10:30 به بهشهر رسیدیم. بهشهر، شهری است بین راه ساری به گرگان که در فاصله 49 کیلومتری شرق ساری قرار دارد. این شهر در طول تاریخ نامهایی چون «تمیشه»، «نامیه» و «خرگوران» داشته است که پس از آنکه شاه عباس آنرا به عنوان پایتخت تابستانی خود برمی­گزیند، عنوان «اشرف­البلاد» را بر آن می­نهد. در آغاز، به سراغ آثار تاریخی درون شهر رفتیم. البته فرصت دیدن همه­شان را نداشتیم. به ویژه آنکه یکی از همکاران دانشگاه تهران قرار بود با خانواده­اش، مهمانم شوند و بنابراین باید زودتر برمی­گشتیم نور.

 . بنای چشمه عمارت، نخستین جایی بود که رفتیم. پیرمردی مسئول نگهداری­اش بود. ابتدا گمان کردیم سرایدار است؛ اما توضیحاتی بسیار کامل درباره این بنا داد و دست آخر اضافه کرد که بیش از چهل سال است که مسئولیت نگهداری از این بنا را بر عهده دارد و خودش هم آنرا مرمت اساسی کرده است.

 

بر اساس توضیحات پیرمرد، این بنای در دوره صفوی و به دستور شاه عباس که مادرش بهشهری بود ساخته شد و محلی بود برای گذران برخی اوقات شاه عباس و اطرافیان. معماری این بنای دوطبقه به گونه­ای بود که آب را از کف طبقه اول که مظهر چشمه بود، به وسیله لوله­هایی سفالین به حوضچه­های طبقه اول می­رساند و از آنجا به صورت آبشار دوباره به طبقه اول برمی­گشت. این ساختمان مزین به کاشیها و نقاشی­های متنوع بوده است که از بین رفته­اند.

از آنجا به سوی باغ شهرداری رفتیم.

 در واقع نام این باغ، «باغشاه» یا «کاخ دیوانخانه» است. ساختمان قدیمی در وسط باغی بزرگ بنا شده که پر است از درختان سرو چندصد ساله و درختان پرتقال. این باغ به صورت پارکی عمومی، محل قدم زدن و استراحت شهروندان بهشهری و مسافران است. پارک بازی و باغ وحشی کوچک نیز در این پارک به چشم می­خورد. بر اساس تابلوی ورودی این باغ، «باغشاه و دیوانخانه به فرمان شاه عباس اول صفوی بنا گردید.

 

کاخ دیوانخانه در زمان نادرشاه تجدید بنا شد و بنای فعلی در زمان پهلوی اول بر شالوده بنای قبلی احداث گردیده است». ساختمان مرکزی باغ، اکنون به عنوان ساختمان شهرداری مورد استفاده قرار می­گیرد.

 

از آنجا راه افتادیم به سوی عباس­آباد. عباس­آباد نام منطقه­ای است زیبا در نزدیکی (تقریبا 10 کیلومتری) شرق بهشهر. باید جاده­ای جنگلی و پر پیچ و خم را بگذرانی که گوناگونی رنگ درختان در پاییز (اوایل آذرماه که ما رفتیم) چشم­نوازی می­کند. و بعد به سد و دریاچه­ای می­رسی که باقیمانده­های یک ساختمان در وسطش به چشم می­خورد.

این دریاچه با 10 هکتار وسعت و عمق تا 10 متری، در ارتفاع 400 متری از سطح دریا قرار دارد (مازندنومه 1384). این ساختمان هم عمارتی بوده که برای شاه عباس ساخته شده بود و توسط پلی دراز، به ساحل وصل می­شد. دقیقا 12 سال پیش بود که در این دریاچه شنا کرده بودم و خودم را به آن ساختمان رسانده بودم. در آن موقع، از طرف بسیج برای یک دوره آموزش سیاسی-عقیدتی آورده بودندمان اینجا. کمی بالاتر از دریاچه، اردوگاهی است متعلق به سپاه. یک هفته آنجا ماندیم. یادم می­آید در یکی از کلاسها که استادش یک پاسدار کارشناس مسائل سیاسی بود، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در برابر دشمنان را اینگونه شرح می­داد: «تبدیل دشمنان بالفعل به دشمنان بالقوه؛ تبدیل دشمنان بالقوه به دوستان بالقوه؛ و نهایتا تبدیل دوستان بالقوه به دوستان بالفعل». یعنی دشمنان فعال­مان را در سه مرحله تبدیل کنیم به دوستان فعال. سیاست بسیار خوبی است و نشان از درایت سیاستمدارانی دارد که این سیاست را به کار می­بندند؛ اگر ببندند. اما در ماههای اخیر این پرسش به ذهنم برخورد کرده که آیا سیاست ما در بعد داخلی هم همینگونه است؟ یا آنگونه که محسن رضایی می­گوید: «برخی کارخانه دشمن­سازی درست کرده­اند و دوستان و دلسوزان انقلاب را دشمن می­نامند» (نقل به مضمون). بهرحال، در آن چند روز، کلی توصیه کرده بودند که در این دریاچه شنا نکنیم. اما از آنجا که «الانسان حریص علی ما منع»، بنابراین یکبار در زمان استراحت بین­کلاسی، تنی به آب زدم و وسوسه شدم بروم ببینم آن ساختمان چیست و چگونه است. که البته تقریبا تنها شالوده ساختمان مانده است.

ناهار را در کنار دریاچه خوردیم و راه افتادیم به طرف غارهای هوتو و کمربند.  

این غارها در خیابانی فرعی در غرب شهر واقع شده­اند. در دل صخره­هایی کوتاه و به سادگی قابل دسترسی.  

 در آغاز به غار کمربند رفتیم. این غار «حدود 10 متر طول و چهار متر عرض [دارد] و ارتفاع سقف غار از سطح کف آن حدود 5 متر است» (ملک­شهمیرزادی 1382: 310).

 کاوش در این غار در  سال 1328 خورشیدی توسط استانلی کون آمریکایی انجام شد که بر اساس نوشته دکتر ملک­شهمیرزادی (همان. ص: 309) همه داده­های ما درباره این غار و غار هوتو، بر اساس یافته­های همین آدم اجنبی است. برای ما همان بس که با دستگاههای گنج­یاب (در حالت خیلی خوشبینانه؛ و با بیل و کلنگ و بر اساس حدس و گمان، در بیشتر موارد) به جان مکانهای باستانی بیفتیم تا شاید «گنج» پیدا کنیم. و البته کاسه-کوزه­ها به چه دردی می­خورند؟ بگذار بشکنند. بهرحال، بر اساس دو گمانه­ای که وی در این غار حفر کرد، به چهار دوره برخورد. در رویی­ترین لایه، آثار در هم آمیخته بودند. دومین گروه لایه­ها، به دوره نوسنگی بر می­گشت. آثار به دست آمده از این دوره، تعدادی سفال ابتدایی، ابزارهای سنگی برای درو کردن گیاهان، و تعداد زیادی استخوان بز، گوسفند، خوک و گاو بود که نشان­دهنده پرورش حیوانات در بین آنهاست. بر اساس آزمایشها با کربن 14، قدمت این دوره دست­کم به بیش از 5330پ.م باز می­گردد. سومین دوره به شکارگران دوره میانه­سنگی مربوط می­شد که غذای عمده­شان، غزال بود (6620 پ.م). و بالاخره چهارمین دوره، باز هم میانه­سنگی بود و البته این بار، عمده غذای­شان فک دریایی بود (9530پ.م).

 

غار هوتو در فاصله تقریبا یکصدمتری از غار کمربند قرار دارد که باز هم توسط همان کون آمریکایی در 1330 خورشیدی کاوش شد. درازای این غار، بیش از غار کمربند است. وی در این غار چهار گمانه کند و به هشت دوره زندگی در آن دست یافت. دیرین­ترین دوره که میان­سنگی بوده به 9910 پ.م باز می­گردد که شکارگران فک بوده­اند. دوره دوم میان­سنگی به 7270 پ.م مربوط است که گرگ می­خورده­اند! (واقعا این موجود دوپا چه­ها که نمی­کند!). سومین دوره نوسنگی بدون سفال (6120پ.م)، چهارمین دوره نوسنگی با سفال نرم (4435پ.م)، پنجمین دوره نوسنگی با سفال نقش­دار (2880پ.م)، ششمین دوره آهن قدیم (1000 پیش از میلاد)، هفتمین دوره احتمالا مربوط به دوره پارتی بوده (250.م) و بالاخره آخرین یافته­ها به دوره اسلامی (730م) مربوط است (ملک­شهمیرزادی. 1382: 13-310) که باید دید چرا انسانها دقیقا همزمان با ورود اعراب به منطقه، به غار پناه برده­اند. همچنین در این غار اسکلت دو زن و یک مرد به دست آمده که البته خوشبختانه فاصله شرعی را رعایت کرده­اند. اسکلت مرد در عمق 8.5 متری و اسکلت آن دو زن در عمق 9.15 متری بوده و با توجه به عمق این لایه­ها، باید بین­شان فاصله زمانی بوده باشد. البته راستش خودم هم نمی­دانم اینها مربوط به چه دوره­ای هستند. گویا لویی واندنبرگ هم مدعی است که او در اینجا حفاری انجام داده است (شاید همکار کون بوده) و دوره زندگی این انسانها را حدود هفتاد و پنج هزار سال پیش می­داند که احتمالا بر اثر ریزش سقف غار، مدفون شده­اند (یزدان پناه. 1385: 15). اما ملک­شهمیرزادی درباره دوره زندگی­شان چیزی نمی­گوید.

 

از غارها بیرون آمده و راه افتادیم به طرف تپه باستانی گوهرتپه. این تپه در نزدیکی رستم­کلا از توابع بهشهر قرار دارد. کشف این منطقه بر اساس نوشته­های کتاب «اشرف­البلاد» و «از آستارا تا استرآباد» و نیز گفته­های بومیان منطقه صورت پذیرفت. در اثر حفاری­ها، دیوارهای خانه­ها، کوچه­های باریک، ظروف سفالین درون خانه­ها، برخی ابزار و همچنین اسکلت انسانهایی که درون خانه­های شان دفن شده بودند، نمایان شده است و می­توان به راحتی همه را دید. این تپه در دوره نوسنگی بصورت روستا بوده و در دوره برنز و مفرغ، حالت شهرنشینی به خود گرفته است. تا دوره برنز، خانه­ها و گورستان در کنار یکدیگر بوده­اند که پس از این دوره، گورستان را به بیرون انتقال داده­اند. اجساد بسیاری در خانه­های حفاری شده به دست آمده که بیشتر به همراه وسایل خود دفن شده­اند (سازمان میراث فرهنگی... مازندران. 1388). شایان ذکر است که قدیمی­ترین کوچه دنیا مربوط به دوره آهن در این منطقه کشف شده است. این کوچه 10 متر درازا و 2 متر پهنا دارد. «سرپرست هیات باستان­شناسی گوهرتپه افزود: کوچه کشف شده با استفاده از گل کوبیده و بقایای خاکستر کوره­ها زیرسازی شده و سپس با قلوه سنگ­های رودخانه­ای سطح آن را پوشانده­اند (روزنامه جام­جم. 16/7/1385).

عصر هنگام بود که همکارم زنگ زد و گفت که رسیده­اند به شهر نور. آدرس روستای­مان را دادم و بعد هم که رسید به روستا، آدرس خانه­ام را دادم و وقتی خانه را پیدا کرد، از او پوزش خواستم که خودم در خانه نیستم، اما چون محیط روستایی است، در خانه همیشه باز است و بنابراین خودشان بروند داخل و از خودشان پذیرایی کنند تا من خودم را برسانم. باور نمی­کردند؛ اما چاره­ای هم نداشتند. من هم تخت گاز راه افتادم به سوی نور. اگرچه دلم می­خواست دست­کم تالاب بین­المللی «میانکاله» در نزدیکی بهشهر که هر ساله پذیرای صدها هزار قطه پرنده مهاجر از کانادا تا سیبری و... است را ببینم. چه اینکه شاید این تالاب برای همیشه از بین برود. دولت مصمم است علیرغم هشدارهای جدی کارشناسان محیط زیست و نیز کارشناسان اجتماعی، پالایشگاهی در این منطقه احداث کند که با توجه به طبیعت آنجا، پیشاپیش می­توان بارانهای اسیدی، نابودی تالاب و جنگلهای اطراف، مرگ پرندگان و ماهیها، مهاجرت مردم بومی از منطقه و... را پیش­بینی کرد.

 

منابع:

روزنامه جام­جم (1385)، «کشف کوچه سه­هزارساله باستانی در گوهرتپه»، 16 مهرماه.

سازمان میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی مازندران (1388)، بروشور «باستان­شناسی گوهرتپه رستمکلا».

مازندنومه (1384)، «بهشهر در یک نگاه»، 28 آذر. در:

http://www.mazandnume.com/?PNID=V4744

ملک­شهمیرزادی، صادق (1382)، ایران در پیش از تاریخ (باستان­شناسی ایران از آغاز تا سپیده­دم شهرنشینی)، تهران: پژوهشگاه سازمان میراث فرهنگی. چاپ دوم.

یزدان­پناه لموکی، طیار (1385)، تاریخ مازندران باستان، تهران: انتشارات چشمه. چاپ دوم.