حواسمان باشد به مرگ عادت نکنیم.
امیر هاشمی مقدم: انصافنیوز
چند ماه پیش که درباره ضجههای دوست افغانستانیام که برادرش را داعش در کابل کشته بود، یادداشتی با نام «عدد بده» (اینجا) نوشته بودم، اشاره کردم که گویی اخبار مرگ «دیگران» برایمان عادی شده است. همینطور که شام میخوریم و به اخبار گوش میدهیم، میفهمیم که چند صدهزار نفر در سوریه کشته شدند؛ هر روز شمار زیادی از افغانستانیها به دست نیروهای امریکایی، داعش، طالبان، راهزنان و... جان خود را از دست میدهند؛ با هر بار انفجار در نقطهای از عراق، شماری از مردمان بیگناه پر پر میشوند؛ و اخبار مشابهی که روزانه مغزمان را بمباران میکند. و این کشتهها دیگر برایمان عادی شده و چیزی فراتر از «عدد» نیست.
اما همه آنها اخبار از کشورها و مردمان به ظاهر «دیگر» بود. حالا گویا داریم نسبت به خبرهای مشابه درباره «خود»مان هم خو میگیریم و خونسرد میشویم. یا شاید هم این «خود»یها دارند برایمان «دیگری» میشوند. چندصد هممیهنمان در اعتراضات آبانماه جانشان را از دست دادند؛ حدود یکصد نفر در پاییز و بر اثر آنفولانزایی مردند که به سادگی قابل پیشگیری بود؛ دو روز پیش 60 نفر در تشییع جنازه کرمان زیر دست و پا له شدند؛ دیروز 167 نفر در سقوط هواپیمایی که به اوکراین میرفت جزغاله شدند؛ و همین امروز تا «الان» که این یادداشت را مینویسم (و نه تا «الان» که شما دارید آنرا میخوانید) اتوبوس تهران-گنبد در جاده فیروزکوه سقوط کرده و 19 نفر کشته شده؛ و البته از تصادفهای مرگبار امروز که در آنها یکی دو نفر کشته شدهاند، چشمپوشی میکنیم. حالا اینها را بگذارید در کنار 28 هزار کشته سالانه تصادفات رانندگی؛ صدها نفری که در اثر آلودگی هوا در شهرهای بزرگ همهساله جان خود را از دست میدهند؛ هزاران نفری که سالانه یا در پی پدیدههایی همچون پارازیت بر روی ماهواره، سرطان میگیرند و یا به خاطر فشارهای روانی، اجتماعی و اقتصادی، سکته میکنند؛ قتلهایی که در پی درگیری، غیرت ناموسی، دزدی و زورگیری رخ میدهد و... .
گویی داریم خو میکنیم به شنیدن و خواندن درباره «چند عدد» ایرانی دیگری که به تازگی در پی یکی از همین حوادثی که دیگر برایمان عادی شده، جانشان را از دست دادهاند. و این ناچیز گرفتن «چند عدد»ها خطرناک است. در جامعهای که خبر مرگ و کشته شدن دیگران عادی شود، جان آدمی هم بیارزش میشود. آنگاه هم مسئولین بهانه لازم برای کماهمیتی جان مردمان را دارند. شاید بهترین نمود از این تفکر خطرناک در ذهن برخی مسئولینِ بیمسئولیت، جمله وزیر کشور باشد که در پاسخ به نمایندگان مجلس درباره چرایی شلیک به سر معترضان، گفته بود: «البته به پا هم زدیم». وجدان جانیان و دزدان و خلافکاران برای گرفتن جان آدمیان نیز آسودهتر میشود. بیتوجهی به مرگ و جان انسانها، به صورت تصاعدی رشد میکند. با مرگ بیدلیل هر انسان، توجیه و بهانه برای کمتوجهی به جان انسان هم افزایش مییابد و خود این کمتوجهی، به مرگ انسانهایی دیگر میانجامد.
نشانش همین که کشورمان را مقایسه کنیم با کشورهایی که به مرگ عادت نکردهاند هنوز. همچون کانادا، که دیروز بیشتر برنامههای تلویزیونی و سخنرانیهای سیاستمدارانش مرتبط با سقوط هواپیمای ایران-اوکراین بود که در آن 40 نفر از ایرانیان کشتهشده، شهروندی کانادا را هم داشتند و بنابراین هم دولت این کشور خود را مسئول پیگیری این حادثه میداند و هم رسانهها. جاستین ترودو، نخست وزیر این کشور و چند تن از وزیران کابینه او، دیروز درباره این رویداد نشست خبری داشتند و تلویزیونهایی همچون CBC هم به پوشش گسترده این رویداد پرداخته (اینجا) و به سراغ خانوادههای جانباختگان رفتند. پرچم این کشور نیز در بسیاری از ادارات و سازمانها به حالت نیمهافراشته در آمد. اگر از این همه واکنش کاناداییها به کشته شدن 40 ایرانی (که در ایران به دنیا آمده و بزرگ شده، اما شهروندی کانادا را نیز دریافت کرده بودند) شگفتزده شدیم، یعنی آب از سر ما هم گذشته؛ یعنی مرگ برایمان عادی شده و به آن خو گرفتهایم؛ یعنی نمیتوانیم دیگرانی که هنوز مرگ برایشان عادی نشده را درک کنیم؛ یعنی کِرِخت شدهایم و مرگ دیگران چندان اثری در ما نمیگذارد؛ یعنی دست مسئولین را باز گذاشتهایم که با خاطر آسوده بهانه و توجیه بیاورند برای این کشتهشدگان و هراسی از اینکه مجبور به پاسخگویی باشند، به دل راه ندهند. یعنی «مسئله» از شرایطش* تهی شده است.
اینها سیاهنمایی نیست؛ بلکه سیاهیهایی است که دیگر نمیبینیم. گویی چشممان دارد به این سیاهیها عادت میکند.
* در علوم اجتماعی، «مسئله» چیزی است که بخش قابل توجهی از مردم و نیز رسانههای آن جامعه به وجودش آگاه بوده، آنرا زیانبار بدانند و بر لزوم از میان برداشتن آن باور داشته باشند.
دیگر یادداشتهای رسانهای مرا میتوانید در کانال تلگرامی مقدمه (اینجا) بخوانید.