ما، فوتبال و آمار پیشرفت
امیر هاشمی مقدم: انصافنیوز
همین دیروز (یادداشت مربوط به دو هفته پیش است) آقای سلطانیفر، وزیر ورزش میگفت ما پیش از انقلاب، مجموعا چهار مدال طلای ورزشی گرفته بودیم و پس از انقلاب، شانزده تا.
اما دیشب و پس از باخت تیم فوتبالمان از ژاپن، کسی حاضر نشد بگوید پس از انقلاب هرگز تیم فوتبالمان موفقیت درخشانی نداشته و پایش حتی به فینال هم باز نشده؛ در حالیکه پیش از انقلاب سه دوره پیاپی قهرمان جام ملتهای آسیا شده بودیم.
من نه با فوتبال آشنایم و نه اخبارش را پیگیری میکنم (تنها، نتیجه بازیهای ملی برایم مهم است)، اما منطق ادعای آقای سلطانیفر و آقایان سلطانیفر برایم آشناست: ارائه و بیان گزینشی آمار برای نشان دادن کامیابیهای پس از انقلاب از یکسو، و انکار یا نادیده گرفتن کامیابیهای پیش از انقلاب، از سوی دیگر.
راستش درباره آن چهار مدال طلای ایران پیش از انقلاب و مقایسهاش با شانزده مدال پس از انقلاب چیزی نمیدانم و گمان میکنم باید دید شرایط دیگر کشورهای توسعهنیافته که در سالهای اخیر مدالهای بسیار آوردهاند، چگونه بوده و آیا اصلا در چهار دهه پیش که ایران مدال میگرفته، آنها هم چنین توانمندیای داشتهاند یا نه. اما دو نکته را به خوبی میدانم:
نخست اینکه توان ما برای دریافت مدال طلا در این چهار دهه، بسیار بیش از شانزده تا بوده، اما موقعیت طلاهای بسیاری را با «باید ببازی» ها از دست دادهایم. همانگونه که به دلیل اهمیت کافی ندادن و پشتیبانی نکردن از بسیاری مدالآوران، یا آنان را خانهنشین کردهایم و یا دو دستی به کشورهای دیگر تقدیم داشتهایم تا در برخی ورزشها، مدالهایشان از ما پیشی بگیرد. آنچنانکه بسیاری از تکواندو کاران و کشتیگیران و... تیم ملی جمهوری آذربایجان، ایرانیانی هستند که در اینجا آرزوهایشان را بر باد دیده، برای کشوری دیگر مدالآور شدند.
نکته دوم اینکه همه این مدالآوران در ورزشهای یکنفره (همچون کشتی، تکواندو، وزنهبرداری و...) کامیاب شدهاند که تلاش فردی و عرق ملی اثر بیشتری در آنها دارد. در حالیکه ورزشی همچون فوتبال است که مدیریت در آن نقشی فراتر از توانمندیهای شخصی داشته و کامیابی یا ناکامی در آنرا باید به پای مدیریت و برنامهریزی ورزشی نوشت. اما مدیران ورزشی که آمار مدالهای انفرادی را در کارنامه خود مینویسند، از پذیرش مسئولیت ناکامی در ورزشهای گروهی همچون فوتبال، سر باز میزنند.
ما در این چهار دهه فوتبالمان نه تنها هیچ دستاورد بزرگی نداشتهایم، بلکه آنرا به عرصهای آسیبزا (از جمله برای کشمکشهای سیاسی یا بیان تمایلات قومگرایانه) تبدیل کردهایم.
در آستانه چهلمین سال انقلاب هستیم و چهل سالگی را، سن پختگی و عقلانیت میدانند. ایکاش برای یکبار هم که شده، یکی از مسئولین شجاعانه اعتراف میکرد که ما پس از انقلاب، در برخی زمینهها (همچون فوتبال) پسرفت هم داشتهایم و باید تلاش کنیم خود را دوباره به آن سطح برسانیم.
تاکنون مسئولان ما در زمینه پیشرفت هر چیز ورزشی و غیر ورزشی، دونکیشوتوار در برابر سایه حکومت برچیدهشده پهلوی ماندهاند و به جای مقایسه میزان پیشرفت کشور در برابر کشورهایی همچون کره جنوبی، سنگاپور، مالزی یا همسایگانی همچون ترکیه، امارات، قطر و... در این چهار دهه، همچنان در برابر شبح پهلوی گارد گرفته و مدام به مقایسه دستاوردهای پیش و پس از انقلاب میپردازند؛ بیآنکه به تفاوت سطح توسعه امکانات، تکنولوژی و... در این دو دوره اشاره کنند (برای نمونه، هنگامی که به توسعه راهها پس از انقلاب میپردازیم، به نبود یا ابتدایی بودن ماشینهای راهسازی در آن دوره نیز اشاره کنیم).
اما اگر دروازهمان بر همین پاشنه نگاه ایدئولوژیک به تاریخ و پیشرفت و... بچرخد، در گرداب بیتاریخی درجا خواهیم زد و به جای واقعگرایی و بهروز بودن، هر چیزی را به نسبت وضعیتش در چهل سال پیش سنجیده و آنگاه احساس پیشرفت میکنیم؛ بیآنکه نگاهی به کشورهای دور و بر خود بیندازیم و فاصله گرفتنشان از خودمان را ببینیم.
همه یادداشتهای رسانهای مرا میتوانید در کانال تلگرامی مقدمه (اینجا) بخوانید.