لزوم اصلاح نگاه افغانستانیها به ایران
امیر هاشمی مقدم: شبکه مطالعات سیاستگذاری
شاید در دنیا کمتر دو کشوری را بتوان یافت که بهاندازه ایران و افغانستان با یکدیگر نزدیکی داشته باشند. این نزدیکیها دارای ابعاد تاریخی، فرهنگی، ادبی و زبانی، دینی و مذهبی و همزیستی است؛ اما شگفتآور آنکه این نزدیکیها نهتنها نتوانسته این دو کشور را به یکدیگر نزدیک کند، بلکه در برخی موارد از یکدیگر بسیار دورشان کرده است. افغانستان و ایران حتی اگر همه آن اشتراکات را هم نادیده بگیرند، از نظر ژنوپلتیک به یکدیگر وابستهاند و متحد بودنشان، بیش از جدایی و تفرقه برایشان ضرورت دارد. برای نمونه، افغانستان کشوری است که از شرق با چین، از شمال با جمهوریهای نوپای شوروی سابق (که اکنون حکم حیاطخلوت روسیه را دارند) و از جنوب با پاکستان که از نظر ایدئولوژیک روزبهروز بیشتر به عربستان نزدیک میشود، همسایگی دارد. ناامنیهای افغانستان نهتنها پای افراطگرایان دینی (همچون طالبان و اخیراً داعش) و نیز حامیان این تفکرات، همچون نهادهای دینی وهابی را به این کشور بازکرده، بلکه امریکا نیز این ناامنیها را فرصتی دیده تا در شرق ایران پایگاههای نظامی متعددی برپا کند. از سوی دیگر ایران امنترین مسیر دسترسی افغانستان به آبهای آزاد (از طریق بندر چابهار) و نیز نزدیکترین مسیر دسترسی این کشور به اروپا (از طریق مرز ایران-ترکیه) است.
افغانستان بهعنوان کشوری که بیش از چهل سال درگیر کودتا و جنگ با دشمن بیرونی و جنگهای خانگی بوده و همچنان هم هست، نه توان، نه زمان، نه اولویت و نه منابع برای برداشتن گامهای لازم برای نزدیکی بین دو کشور را ندارد؛ بنابراین این مسئولیت عمدتاً بر دوش ایران قرار میگیرد؛ اما چه آن گامهایی که باید برداشته میشد و نشد و چه آن گامهایی که ناقص برداشته شد، نتیجه عکس داده است. راهپیماییهای اعتراضآمیز گاهوبیگاه جلوی سفارتخانه ایران در کابل یا کنسولگری ایران در دیگر شهرها، انتساب بسیاری از خرابکاریها به ایران (همچون خرابکاری دربند سلمای هرات؛ کشف مواد آتشزا در نزدیکی گمرک ایران؛ کشف مهمات با آرم مخدوش کارخانه سازنده در پایگاههای طالبان؛ پذیرش و باور به ادعای پاکستان مبنی بر سفر رهبر پیشین طالبان به ایران پیش از کشته شدنش و...) در همین راستا میگنجد.
واقعیت این است که هم فعالیتهای فرهنگی ایران در افغانستان بسیار اندک است و هم همان میزانی که انجام میدهد با واکنش منفی روبرو میشود. چندی پیش یکی از کانالهای تلویزیونی افغانستان از یک کارشناس پاکستانی دعوت کرده بود تا نسبت به مداخلههای امنیتی پاکستان در افغانستان گفتگو کنند. آن کارشناس در بخشی از سخنانش جملهای به این مضمون که «اگر در تنور یکخانهای در افغانستان نانی بسوزد، افغانستانیها میگویند این کار پاکستان بود» بیان کرد. منفیبافی اگرچه درباره ایران بهشدت پاکستان نیست، اما نمیتوان نادیده گرفت که بسیاری از ناکامیها در افغانستان به گردن ایران گذاشته میشود. در افغانستان در بین رسانهها رقابتی پنهان برای انتقاد از و حمله به ایران وجود دارد. تقریباً هیچ رسانهای در افغانستان (علیرغم آزاد بودن رسانهها در این کشور و وجود بیش از چهل کانال تلویزیونی) نهتنها جرأت دفاع از فعالیتهای ایران را ندارد، بلکه حتی چشم بر خدمات ایران بر افغانستان و یا مهاجران افغانستانی میبندد؛ چراکه بهمحض انجام چنین کاری، انگ جاسوسی برای ایران و یا دریافت پول و رشوه از ایران بر پیشانیاش چسبانده میشود. دلیل عمدهاش هم نگاه منفی به ایران است که در افغانستان بسیار شدید بوده و تا این نگاه اصلاح و تلطیف نشود، فعالیتهای ایران در افغانستان و یا برای افغانستانیها نتیجه نخواهد داد.
در اینجا دلایل منفی بودن این نگاه و شیوههای تلطیف آن را به شرح زیر دستهبندی میکنیم:
1- بخشی که خارج از اراده و توان ایران است.
2- بخشی که مرتبط با فعالیتهای ایران است.
2-1: فراتر از توان نیروهای دولتی برای اصلاح (فعالیتهای امنیتی ایران مرتبط با افغانستان).
2-2: در توان نیروهای دولتی برای اصلاح
2-2-1: فعالیتها برای مهاجرین افغانستانی در ایران
2-2-1-1: اصلاح قوانین
2-2-1-2: اصلاح نگاهها
2-2-1-2-1: اصلاح نگاه مسئولین و مأمورین
2-2-1-2-2: اصلاح نگاه مردم
2-2-2: فعالیتها برای ساکنین افغانستان
1- یک بخش از این مسئله به ایران ارتباط دارد و یک بخشش نه. آن بخشی که به ایران ارتباط ندارد، عموماً از جانب کشورهای رقیب ایران، بهویژه غربیها و نیز حلقه قدرت بومی در افغانستان نشأت میگیرد که از هر نوع ارتباط بین فارسیزبانهای این کشور (تاجیک و هزاره) با ایران هراس دارند. بیشتر راهپیماییهای اعتراضیای که روبروی سفارت ایران در کابل انجام میشود توسط همین جریان صورت میگیرد.
2- بخشی که مربوط به ایران است را هم باید دودسته کنیم:
1-2- یک دسته که بیرون از اراده نهادهای دولتی و درواقع زیر نظر نهادهای امنیتی است.
2-2- اما آن بخش از اقداماتی که از دست دولتیها تا حدودی برمیآید را هم میتوان به دودسته تقسیمبندی کرد:
2-2-1- یکم درباره حوزه مهاجرین در ایران است. هم قوانین درباره مهاجرین نادرست است و هم نگاهها.
2-2-1-1- در حوزه قوانین، مثلاً اینکه هنوز امکان خرید و ثبت یک سیمکارت تلفن همراه پنجهزارتومانی ایرانسل را ندارند؛ قوانین بانکی ایران هرروز دستورالعمل تازهای برایشان دارد؛ شهدا و جانبازانشان هنوز از حقوق کامل یک شهید و جانباز برخوردار نیستند (درحالیکه باید حتی بیش از ایثارگران ایرانی موردتوجه قرار گیرند؛ چرا که در دفاع از خاک خودشان نبوده است)؛ قوانین دست و پاگیر برای دریافت گواهینامه رانندگی و...، نیاز به بازاندیشی دارد.
2-2-1-2- اما در زمینه نیاز به تغییر نگاهها، اصلاح نگاه دولتیها و مأموران در یکسو و اصلاح نگاه مردم در سوی دیگر قرار دارد.
2-2-1-2-1- در بخش اصلاح نگاه مأموران و دولتیها باید با تصویب و ابلاغ دستورالعملها، از برخوردهای سلیقهای جلوگیری کرد و با خاطیان برخورد نمود. کلیپهایی که از برخوردهای توهینآمیز مأمورین و سربازان نیروی انتظامی با کارگران افغانستانی پخش میشود به همین بخش مربوط است. یا اینکه مأمورین حتی گاهی کسانی که مدارک اقامت همراهشان هست را دستگیر کرده، به اردوگاه برده و پس از یک روز آزاد میکنند، در همین راستا قرار میگیرد.
2-2-1-2-2- اصلاح نگاه مردم هم عموماً برگرفته از رسانهها است. خوشبختانه رویکرد رسانهها با فعالیتهای خبرگزاری تسنیم، فارس، فرارو، صداوسیما و... دارد بهتر میشود؛ اما همچنان ناکافی است. خبرهای زرد روزنامهها تمایل شدیدی به بزرگنمایی جرائم افغانستانیها دارد و در این راه هیچ منع قانونیای هم ندارند. زمانی که پیش از دستگیری خفاش شب، برخی رسانهها او را «افغانی» معرفی کردند و با همین کار باعث شدند در چندین شهر به مهاجران حمله شده و مورد لت و کوب قرار بگیرند، کسی آن رسانهها را مورد بازخواست قرار نداد.
2-2-2- دستآخر میماند فعالیتهای فرهنگی در خود افغانستان که همه موارد گفتهشده در بالا، پیششرط آن است؛ یعنی فعالیت در افغانستان میشود آخرین گزینه. بیشتر روشنفکران افغانستانی همینهایی هستند که از ایران بازگشتهاند. اگر در ایران با همینها درست برخورد شود، سفیران ایران میشوند در افغانستان و آنگاه نیاز چندانی به فعالیت زیاد در آنجا نیست.
اکنون پس از کشور پاکستان، ایران بیشترین نگاه افغانستانیها را به خود متوجه کرده است. درحالیکه کشورهای دیگر این خلأ «کشورهای دوست» را دارند یکی پس از دیگری پرکرده و نگاه مثبت مردم افغانستان را به خود جلب میکنند. هند با راهسازی، ساخت بناهای همگانی و حتی برافراشتن بلندترین پرچم افغانستان، بیشترین نگاه مثبت افغانستانیها را به خود جلب کرده است (البته نباید از تأثیر دشمنی بین هند و پاکستان نیز بر نگاه مثبت افغانستانیها به این کشور غافل بود). ترکیه با دهها مدرسه افغان-ترک که دارای بیشترین امکانات آموزشی در شهرهای مختلف افغانستان است و نیز ارائه صدها بورس سالانه به دانشجویان افغانستان نیز جزو کشورهای محبوب نزد بسیاری از افغانستانیها است (هرچند بیشتر فعالیتهای این کشور جنبه ترویج فرهنگ ترکی و حمایت از ازبکها و ترکمنهای این کشور داشته و حتی تا چند سال پیش بورسهای تحصیلی را بهواسطه ژنرال دوستم- رهبر ازبکهای افغانستان- صرفاً به دانشجویان ازبک میداد). ژاپن با برنامههای آموزشی (بهویژه برای توانمندسازی زنان افغانستانی) و نیز احداث مدارس برای دانشآموزان در نقاط مختلف افغانستان، چین با برنامههایی که برای تجهیز ارتش و نیز بخش صنعتی این کشور در پیشگرفته و... نیز در این راستا قرار میگیرند.
هرچند به نظر میآید فعالیتهای ایران چه در زمینه فرهنگی و چه در زمینههای عمرانی و صنعتی و... از بسیاری از این کشورها که هیچکدامشان مرز مشترک با افغانستان ندارند، کمتر است، اما بههرحال به نظر میآید اصلاح نگاه افغانستانیها بر اساس مواردی که در بالابر شمرده شد، در اولویت قرار دارد و تا آن نگاه منفی دگرگون نشود، کمکهای ایران به افغانستان همچنان با سوءظن نگریسته خواهد شد.