این مطلب رو در روزنامه همبستگی امروز نوشتم که در لینک زیر هم می تونید بخونیدش

http://www.hambastegidaily.com/socialresult.asp?code=4155

 

سهمیه‌بندی بنزین، سفرهای تابستانی و سردرگمی مسافران

 

کابوس (به زعم رانندگان و صاحبان خودرو) و شاید هم رویا (به زعم بسیاری صاحبنظران و اقتصاد دانان) ی سهمیه‌بندی بنزین که جرقه آن در دولتهای پیشین خورده بود و تلاشهایی نافرجام در راه آن صورت پذیرفته بود، بالاخره به حقیقت پیوست و نزدیک دو ماه می‌شود که خودروها، مجاز به سوخت‌گیری بیش از حد نیستند. تمیزتر شدن هوای تهران که زمانی محال می‌نمود، در کنار بسیاری شهرهای بزرگ دیگر؛ جلوگیری از قاچاق سوخت؛ کاهش نسبتا محسوس میزان ترافیک در سطح شهرهای بزرگ؛ جلوگیری از اتلاف وقت و انرژی بخاطر حضور توجیه‌ناپذیر خودروهایی که عمدتا توسط جوانان و به قصد تفریح در سطح شهر مشاهده می‌شد؛ و... تنها بخشی از مزایای این طرح است. در بسیاری موارد، انتقاداتی که به این طرح می‌شود، نه به خود طرح، بلکه به عادات گاه نه چندان شایسته ما در مصرف انرژی باز می‌گردد که امید است با گذشت زمان و آشکار شدن دیگر جنبه‌های مفید تداوم این طرح، از شدت آنها کاسته شود. اما به راستی آیا همه این انتقادات را باید در زمره نق زدن و عادت نداشتن به درست مصرف کردن دانست؟ از هنگام اجرای طرح، هر روز شاهد حضور رییس‌جمهور محترم و اعضای کابینه ایشان و دیگر مقامات مسئول بودیم که از اجرای دقیق طرح سخن به میان می‌آوردند و اینکه همه چیز بر اساس برنامه‌ریزی پیش می‌رود. حال آنکه به خوبی می‌دانیم هنوز کم نیستند خودروهای مسافرکش، آژانسهای مسافرتی، ماشینهای خدمات شهری، یگانهای حفاظت محیط زیست، آمبولانسها و... که جیره و سهمیه‌شان، برخلاف مدعا، هیچگونه تفاوتی با دیگر خودروهای شخصی ندارد. از افزایش حجم وسایل نقلیه عمومی سخن به میان آمده بود؛ در حالیکه نیک می‌دانیم یا در بسیاری موارد افزایشی در میان نبوده؛ و یا آنکه این افزایش غیر محسوس بوده است. اتوبوسهای شهری بهترین مثال بر این مدعایند. دولت محترم، شهرداریها را متهم به عدم خرید اتوبوسها می‌کند؛ شهرداریها، یا هزینه بالا را بهانه می‌کنند یا بسان گذشته، هر روز وعده و وعید می‌دهند؛ رانندگان این اتوبوسهای واحد، عدم پرداخت معوقه‌های‌شان را دلیلی بر بی‌انگیزگی در انجام وظیفه می‌دانند. و حال آنکه اگر اتوبوسی هم دیده می‌شود، به لطف دولتی که با شعار کوپنی بودن بر سر کار آمد، ریالی هستند. اعلام شده بود که تا پایان سال، 60درصد اتوبوسهای واحد ریالی می‌شوند. ما هم امیدواریم چنین شود. چه اینکه همین الآن بیش از این میزان، اتوبوسهای ریالی فعال است. شاید بد نباشد مسئولین امر چند دقیقه‌ای را در ایستگاههای اتوبوس واحد صرف کنند تا از نزدیک شاهد باشند به ازای هر یک اتوبوس بلیطی، چند اتوبوس ریالی در فعالیت است. مترو هم با آن ازدحام جمعیتی که هنگام سوار شدن، آدم را به یاد ضریح امام رضا می‌اندازد، خود حکایتی دیگر است. بویژه در گرمای تابستان و بوی عرق تن مسافران. سخن از تابستان آمد و نباید بی‌اشاره به مسافرتهای تابستانی، از کنار بحث گذشت. هر ساله در فصل تابستان، شاهد عبور و مرور مسافران در سطح جاده‌های کشور و حضور ایشان در شهرها و مناطق دیدنی و مختلف کشور بودیم. یکی از روزنه‌های امید به دولت نهم، علاقمندی بالای مسئولین به گسترش فرهنگ گردشگری بود. چیزی که ظاهرا در سهمیه‌بندی بنزین و دیگر برنامه‌ها، راهکاری برای آن اندیشیده نشد. کاهش چشمگیر تعداد مسافران، باعث از رونق افتادن بسیاری از مشاغلی گردید که از راه خدمات به مسافران، پابرجا ایستاده بودند. بهترین نمونه‌اش که اخبار پراکنده‌ای هم از آن به گوش می‌رسد، هتل‌دارها و مهمانخانه‌دارهای استانهای شمالی کشورند که این روزها مگس‌پرانی می‌کنند. حساب کار آن دسته از مسافرانی که کلاس‌شان اجازه نمی‌دهد به عیر از خودروهای شخصی، با وسیله‌ای دیگر سفر کنند جداست. اما آن دسته‌ای که برنامه‌های‌شان را به گونه‌ای تنظیم کرده بودند تا بتوانند با وسایل نقلیه عمومی به مسافرت بروند چه می‌شود؟ وضعیت ایشان را با یک نگاه به پایانه‌های مسافربری می‌توان تشخیص داد. «سردرگمی محض»! بهترین اصطلاحی که می‌تواند وضعیت ایشان را توصیف کند. پایانه‌های مسافربری، هیچگاه شاهد این ازدحام مسافر نبوده‌اند. و راننده‌های اتوبوس هم هیچگاه چنین قهقه مستانه سر نمی‌دادند. رانندگانی که اینک پادشاهی می‌کنند. روزهای پایانی هفته اوضاع از دیگر روزها بی‌ریخت‌تر است. بسیاری از گیشه‌های فروش بلیط، بواسطه تمام شدن بلیطها، عملا تعطیل می‌شوند. در گوشه‌ای از پایانه، ازدحام مسافران، چشمگیر است. وقتی که خود را از لابلای جمعیت به مرکز ازدحام می‌رسانی، جوانی را می‌بینی که در حال جمع کردن مسافر است. بدون بلیط! فقط می‌گوید: «اصفهان... حرکت. هر کی می‌خواد بیاد دَمِ در خروجی ترمینال». اتوبوسش ایران پیمای معمولی است؛ اما بهای بلیطش بیش از سه برابر آن. اگر بلیط گیر بیاید، بهای بلیط اتوبوس معمولی تا اصفهان 1900 تومان است. اما این اتوبوس 6000 هزار تومان از هر مسافر می‌گیرد. مسافری که نه بلیطی در اختیار دارد، و نه طبعا حق ادعای بیمه و... دارد. در پای اتوبوسها هم غلغله‌ای است. مسافرانی که التماس می‌کنند روی بوفه یا پلکان نشسته و به مقصدشان بروند. یک جوان با پرداخت ده هزار تومان، حاضر می‌شود در جعبه بغل و کنار اسباب و اثاثیه مسافران یک اتوبوس ولوو نشسته و تا یزد، آن فضای تنگ و تاریک را تحمل کند. در این وانفسا، سواریها و ماشینهای شخصی، دم در ترمینال بازار سیاهی راه انداخته‌اند که گرفتار شدن درون آن از سر ناچاری، عاقبتی جز خالی شدن جیب مسافر به خاطر پرداخت کرایه سنگین آن را در پی نخواهد داشت. آنها که دارند و می‌توانند این مبالغ را بپردازند، که به امان خدا. سفر به خیر. اما خیل دانشجویان، سربازها، و مسافران کم درآمدی که یا در گوشه‌ای از ترمینال، نظاره‌گر این بی‌نظمی هستند، و یا نوای التماس کردن‌شان به رانندگان و متصدیان گیشه‌های فروش، دل و جان هر انسانی را به درد می‌آورد. باید در برنامه‌ریزیهای مسئولین، برنامه‌ریزیهای مردم هم در نظر آید که آنها هم از مدتها پیش، طرح و برنامه‌هایی برای تابستان‌شان داشتند. بهرحال امید است با تلاش و پیگیری مسئولین، مشکلات موجود هرچه زودتر از پیش رو برداشته شود. اگرچه به نظر نمی‌رسد که دیگر به درد تعطیلات تابستانی مردم بخورد.