غولی به نام تهران

همونطور که توی مطلب قبلی گفتم، این یادداشت رو در روزنامه همبستگی چاپ کردم که مرتبط با مطلب قبلیه. برای همین هم می ذارمش توی وبلاگ.

http://www.hambastegidaily.com/socialresult.asp?code=3982

http://www.hambastegidaily.com/pdf/09-23-4-86.pdf

یادم می‌آید اولین باری که به پارک ملت رفته بودم، پیرمرد خوش‌مشربی کنارم نشست و از حال و روزم پرسید. وقتی فهمید شهرستانی‌ام و برای ادامه تحصیل در دانشگاه به تهران آمده‌ام، پرسید که آیا تصمیم دارم بعد از اتمام درسم به شهرستان باز گردم و یا در تهران بمانم؟ من هم توضیح دادم که ترجیح می‌دهم به شهرستان بازگردم. جمله‌ای گفت که آن موقع برایم چندان مفهومی نداشت؛ اما اکنون به خوبی پی به معنایش برده‌ام. «هر کسی آب تهران را بخورد، دل از تهران نمی‌کند». اکنون که پس از پایان تحصیلات، تهران را ترک کرده‌ام، به خوبی می‌فهمم. یقینا تجربه زیادی داشته و افراد زیادی را دیده که به تهران آمده‌اند تا روزی برگردند؛ اما پابست شده‌اند. از میان هفت همکلاسی‌ام، غیر از یک نفر که تهرانی بود (و البته او هم پدرش از اهواز به تهران مهاجرت کرده بود) چهار نفر دیگر در تهران ماندگار شدند. اساتیدم در دانشگاه، اکثر قریب به اتفاق شهرستانی‌هایی بودند که به تهران آمده و ماندگار شده‌اند. در موسسه‌ای که هنگام تحصیل بصورت پاره وقت کار می‌کردم، از میان 28 کارمندی که داشت، هیچکدام تهرانی نبودند؛ مگر سه نفری که زاده تهران (و نه تهرانی‌الاصل) بودند. داشت یادم می‌رفت. یکی از همکلاسیهای مقطع کارشناسی که در آزمون سراسری رتبه 200 شده بود، پس از دریافت مدرک کارشناسی، اکنون با موتور سیکلت در سطح شهر تهران به جابجایی مسافر مشغول است. من هم اگرچه بخاطر علاقه به زادگاه و آسودگی از بیماریهایی که در تهران بدانها مبتلا شدم (بویژه تنگی‌نفس و سرفه‌های مزمن) قید کار در تهران را زده و به شهرستان آمده‌ام، اما تازه فهمیده‌ام که دلم در آنجا مانده است. حتی در شهری به بزرگی اصفهان، گمان می‌کنم بسیار محدود شده‌ام. به قول دوستی، «اگر کار بخواهی، علم و تحصیلات بخواهی، مال و ثروت بخواهی، کتاب و منبع و مقاله بخواهی، هر نوع کالایی بخواهی، هر جنس آدمی بخواهی، و...، همه و همه در تهران یافت می‌شود. پس چرا باید آنرا ترک گفت؟». پاسخ این پرسش در خودش نهفته است؛ زیرا این امکانات در تهران متمرکز شده است و اکثر شهرهای حتی بزرگ نیز از چنین امکاناتی محروم‌اند. خیلی ساده‌نگری است اگر مهاجران و ماندگاران در تهران را افرادی زیاده‌خواه یا ناراضی از شرایط عادی زندگانی بدانیم. قطعا تا زمانی که این امکانات در تهران متمرکز باشد، تهران روز به روز آدمهای بیشتری را خواهد بلعید و در این میان، رحم بر نخبه و بیکار و بیگار و شاغل کاذب نخواهد کرد. سخن در این‌باره زیاد رفته، و قطعا باز هم حجم زیادی خواهد رفت. اما کو زمانی که بالاخره برنامه‌هایی مکمل و جامع برای این رشد بی‌منطق اندیشیده نشود، اوضاع همین است که هست.