نوشتههایی بیسر و ته بهنام «جامعهشناسی گردشگری شهری»
ممن
هرچقدر به دانشجویانم درباره کیفیت پایین دانشگاه آزاد میگویم، گوش
نمیدهند. دانشگاه آزاد عموماً برای پول دادن و خریدن مدرک است؛ حالا این
لابلا شما سر کلاسها هم حاضر شده و ندرتاً استاد باسواد هم پیدا میکنید. اما به هر ترتیب اگر
میروید، فردا گلایه نکنید که فوقلیسانس گرفتهاید و بیکارید. این شخصی
که کتابش را در زیر معرفی کردهام (دکتر نوابخش)، استاد تمام، یعنی
پروفسور دانشگاه آزاد است. خودش هم مدرکش را از دانشگاه آزاد گرفته و اکنون هم در مقطع دکترای دانشگاههای آزاد (مثل
علوم و تحقیقات تهران) تدریس میکند. خودتان قضاوت کنید دانشگاهی که
پروفسور برای استادی بهترین شعبههایش را اینگونه پرورش داده باشد، بقیهاش چه میشود. یک چرخه باطل. هرچند در بقیه دانشگاهها هم دیده میشود، اما دانشگاه آزاد پیشقراول است...
نقد و معرفی زیر را در وبسایت انسانشناسی و فرهنگ منتشر کردم.
جامعهشناسی گردشگری شهری
استقبال گسترده دانشجویان از رشته نوپای گردشگری نه تنها باعث شده در بسیاری مواقع افرادی که هیچ آشناییای با این حوزه ندارند اقدام به تدریس دروس تخصصی کنند، بلکه بازار کتابسازی در این حوزه نیز بسیار داغ شده است. در مقدمه کتاب «انسانشناسی گردشگری» توضیحات نسبتاً مفصلی در اینباره ارائه دادهام و بنابراین در اینجا به همین جمله بسنده میکنم که ادامه این رویه میتواند آسیبهای بسیاری به پیکره جوان دانش گردشگری در کشور وارد ساخته و نهایتاً ارتباط فضای دانشگاه با بدنه رو به رشد صنعت گردشگری در کشور، به همین صورت ضعیف باقی بماند.
نوابخش، مهرداد و صفی، سمیه (1392)، جامعهشناسی گردشگری شهری: تاریخ اندیشه و نظریه در جامعهشناسی توریسم، تهران: بهمن برنا.
کتاب جامعهشناسی گردشگری شهری در 276 صفحه و چهار فصل تنظیم شده است. فصل اول «تاریخچه» نام دارد که در بخشی از آن به تاریخچه سفر و در بخش دیگر به آریاییها، ادیان ایران باستان و شهرهای مهم تاریخی ایران پرداخته است. فصل دوم «مفاهیم بنیادی» نام گرفته که در آن طیف بسیار متنوعی از مفاهیم و مطالب درباره گردشگری مورد اشاره قرار گرفته است؛ از انواع گردشگری و گردشگر گرفته تا تسهیلات، تأسیسات، اقتصاد، بازاریابی، برنامهریزی، تأثیرات، توسعه پایدار و مفاهیم دیگر در گردشگری و همچنین اوقات فراغت و نهایتاً تاریخچه گردشگری در ایران و موانع آن. فصل سوم «زیرساختار فرهنگی-اجتماعی گسترش صنعت توریسم» است که در آن تنها به جشنهای ملی در ایران باستان پرداخته است؛ جشنهایی همچون نوروز، سیزدهبهدر، آبریزان، آبپاشان، مهرگان، چهارشنبهسوری، سدرهپوشی، گاهنبار و... . نهایتاً در فصل چهارم که «رویکردهای نظری جامعهشناسی گردشگری» نام گرفته، توضیحاتی درباره مبحث گردشگری در دانش جامعهشناسی ارائه شده و برخی نظریات در این حوزه ارائه شده است. در پایان این فصل توضیحاتی هم درباره گردشگری شهری بیان گردیده است.
این کتاب چه از نظر ساختاری و چه از نظر محتوایی دارای ایرادات بسیار اساسی است که ایرادات عمده را در زیر بهصورت دستهبندی مشخص میکنیم:
همانگونه که بیان کردیم، در فصل نخست و دوم این کتاب به مفاهیم پایهای در گردشگری، همچون تاریخچه آن، اقتصاد گردشگری، بازاریابی در گردشگری، اثرات گردشگری، برنامهریزی در گردشگری، توسعه پایدار، اوقات فراعت، تسهیلات و تأسیسات گردشگری و... پرداخته است. این موارد را در کتب پایهای این دانش توضیح میدهند. برای نمونه در کتابهایی که در حوزه «شناخت صنعت گردشگری» نوشته میشود این موارد توضیح داده میشود. بیتردید «جامعهشناسی گردشگری» یک شاخه تخصصی است و نیاز به بیان تاریخچه، اصطلاحات، نظریات، نظریهپردازان، آثار مهم و شناختهشده و مواردی از این دست دارد. حال کتابی که نام «جامعهشناسی گردشگری شهری» بر خود نهاده، طبعاً باید بسیار تخصصیتر و دقیقتر به این حوزه بپردازد؛ وظیفهای که کتاب مورد بررسی ما بهطور کلی با آن بیگانه است.
بسیاری از بحثهای این کتاب نه تنها با جامعهشناسی گردشگری شهری، بلکه با خودِ گردشگری هم ارتباط مستقیمی ندارند. برای نمونه، 18 صفحه در فصل نخست به «نگاهی تاریخی به ایران باستان»، «مذهب آریاییهای قدیم قبل از زرتشت»، «مذاهب ایران باستان» و «شهرهای مهم تاریخی» ایران اختصاص یافته است. فصل سوم نیز که «زیرساختار فرهنگی-اجتماعی گسترش صنعت توریسم» نام دارد، همانگونه که بیان کردیم تنها به توصیف جشنهای ایران باستان و فلسفه وجودی آنها پرداخته است که 90 صفحه از حجم کتاب را به خود اختصاص داده است. یعنی 108 صفحه از 262 صفحه مطلب این کتاب به ایران باستان اختصاص دارد؛ بدون توضیحی مختصر درباره ارتباط اینها با جامعهشناسی گردشگری شهری. شاید نگاهی به توضیح پشت جلد کتاب، در این زمینه کمی روشنگر باشد. معمولاً توضیحات پشت جلد کتابها که در 6-5 سطر نوشته میشود، چکیدهای از مطالب کتاب است تا خوانندگان با فضای مباحث اصلی آشنا شوند. در پشت جلد این کتاب این توضیح آمده است: «شرایط اقلیمی و آب و هوای متنوع ایران و وجود موهبتهای فراوان طبیعی در پهنه گسترده کشور و نیز میراث عظیم تاریخی و تمدن چندین هزار ساله و آثار گرانبهای فرهنگی هنری، معماری، صنایع دستی، اماکن زیارتی و متبرکه و آداب و سنن گروههای مختلف قومی و جاذبههای مختلف زیبای طبیعی و وجود چشمههای معدنی شفابخش و نیز روحیه مهماندوستی و مهماننوازی ایرانیان همگی از عواملی هستند که اگر به درستی به جهانیان معرفی شوند، میتوانند ایران را به یکی از قطبهای بزرگ جهانگردی تبدیل کنند». ذهن خواننده بر چه اساسی از این چکیده باید برداشت کند که این کتاب درباره جامعهشناسی گردشگری و یا تخصصیتر، جامعهشناسی گردشگری شهری است؟ چنین چکیدهای نهایتاً ذهن را راهنمایی میکند به پتانسیلهای ایران برای جذب گردشگر، و نه کتابی در زمینه جامعهشناسی گردشگری شهری. از سوی دیگر به نظر میآید نویسندگان کمترین آگاهیای درباره این امر ندارند که جشنها و مراسم فرهنگی، در گردشگری رویدادها (Event Tourism) باید مورد توجه قرار گیرد و نه گردشگری شهری. حتی اگر مدعی شوند که مراسم سنتی در انواع دیگر گردشگری هم کاربست دارد، بیتردید در گردشگری روستایی توانمندی بیشتری دارد تا گردشگری شهری. چرا که روستاها همچنان پاسداران بهتری برای رسوم سنتی هستند تا شهرها.
بخش چهارم این کتاب که «رویکرد نظری جامعهشناسی گردشگری» نام دارد، کلاً کپی از دو منبع است: از صفحه 191 که این فصل آغاز شده تا صفحه 257 از کتاب «جامعهشناسی گردشگری» نوشته آپوستولوپولوس که در سال 1384 توسط بیژن شفیعی ترجمه شد، و از 257 تا 273 که پایان کتاب است هم از کتاب «جهانگردی شهری» نوشته کازس و پوتیه که در سال 1382 توسط صلاحالدین محلاتی ترجمه شده است. در ارجاعنویسی به این منابع هم به جای ذکر نام خانوادگی نویسنده، نام مترجم ذکر شده است. منابع دیگری هم که درون متن آمده است، دقیقاً به همراه متن این دو کتاب کپی شده و نویسندگان (گردآورندگان) هیچ آشنایی با آنها نداشتهاند.
نویسندگان (گردآورندگان) هیچ آشنایی با حوزه جامعهشناسی گردشگری بهطور عام، و جامعهشناسی گردشگری شهری بهطور خاص نداشتهاند. دستکم انتظار میرفت در فصل چهارم بین مباحث جامعهشناسی گردشگری که از کتاب آپوستولوپولوس کپی شده و گردشگری شهری که از کتاب کازس و پوتیه کپی شده پیوندی برقرار شود و نویسندگان (گردآورندگان) نشان دهند که به جز کپیکاری از تنها دو منبع، سهمی دیگر نیز در این کتاب داشتهاند. نهایتاً خواننده در حالی کتاب را به پایان میرساند که حتی یک جمله هم درباره جامعهشناسی گردشگری شهری در کل این کتاب نخوانده است. در آخرین صفحات کتاب که درباره گردشگری شهری است، چون منبع مورد استفاده توسط نویسندگان فرانسوی نوشته شده است، توضیحاتی صرفاً درباره گردشگری شهری در فرانسه و برخی از دیگر شهرهای اروپایی ارائه میدهد و نه درباره جامعهشناسی گردشگری در این شهرها. این ناآشنایی نویسندگان (گردآورندگان) با حوزه جامعهشناسی گردشگری را میتوان در مدعیات این کتاب نیز دید. از آنجا که مدعیات نویسندگان (گردآورندگان) در حوزه جامعهشناسی گردشگری کلاً از کتاب «جامعهشناسی جهانگردی» نوشته آپوستولوپولوس کپی شده و این کتاب نیز در سال 1996 نوشته و در 1384 به فارسی ترجمه شده است، مطالب آن به هیچوجه بهروز نیست؛ بهویژه برای دانشی مانند گردشگری که عمرش نزدیک نیم قرن است و در این مدت اندک، رشد چشمگیری داشته، مطالب دو دهه پیش نمیتواند مورد استناد قرار گیرد. نویسندگان (گردآورندگان) به تبعیت از سخن 17 سال پیش اپوستولوپولوس مدعیاند که «با توجه به نبود یک نظریه اساسی، روششناسی فلسفی و تحلیلهای آماری درباره دادههای جهانگردی، هنوز رشته جهانگردی به صورت یک رشته مستقل در حوزه جامعهشناسی مانند رشتههای جامعهشناسی تعلیم و تربیت و خانواده در نیامده است» (ص: 192). امروزه نه تنها حجم انبوهی از پژوهشها با نظریات و روشها و تحلیلهای خاص جامعهشناسی گردشگری انجام شده، بلکه این شاخه بهعنوان شاخهای مستقل شناخته میشود و برای نمونه، در همایش چهارسالانهای که انجمن بینالمللی جامعهشناسی (ISA) که سال 2014 در یوکوهامای ژاپن برگزار میشود نیز، شاخه و پَنِل خاصی به گردشگری اختصاص یافته است. حتی انجمن جامعهشناسی ایران نیز کارگروه مستقلی در حوزه جامعهشناسی گردشگری دارد.
قدیمی بودن دادههای کتاب: استفاده از کتاب آپوستولوپوس تنها محدود به فصل چهارم نمیشود و در دیگر فصلها هم از آن استفاده شده است. نویسندگان (گردآورندگان) حتی به خود زحمت ندادهاند آمار تعداد گردشگران در سالهای جاری را با یک جستجوی ساده در وبسایتهای معتبر به دست آورند و آخرین آمارهای ارائهشده در این زمینه، مربوط به سال 1993 یعنی 20 سال پیش میشود (مثلاً مهمترین کشورهای توریستی جهان در صفحه 20) و گاهی اوقات این آمارها مربوط به 1982، یعنی بیش از 30 سال یش میشود (مثلاً تعداد گردشگران بینالمللی در صفحه 218) و یا تعریفی که از گردشگری و به نقل از سازمان جهانی گردشگری ارائه میدهد، مربوط به سال 1968، یعنی نیم قرن پیش میشود (ص: 214).
بیدقتی در به کار بردن اصطلاحات نزدیک به هم: به تبعیت از کتاب آپوستولوپوس، بخس عمدهای از مثالهای بهکار رفته در این بخش، از کارهای انسانشناسان متخصص گردشگری (همچون گرابرن، اسمیت و...) است؛ اما نویسندگان (گردآورندگان) هیچ توضیحی درباره ارتباط این دو شاخه نمیدهند. اگرچه حتی مشخص نمیکنند چرا برخی مواقع در این کتاب اصطلاح انسانشناسی بهکار رفته، برخی جاها مردمشناسی و برخی مواقع قومشناسی؟ (این امر درباره سایر اصطلاحات بهکار رفته در این کتاب هم دیده میشود. برای نمونه در برخی موارد اصطلاح گردشگری را به کار میبرند، برخی مواقع جهانگردی و برخی مواقع توریسم. در حالیکه پاپلی یزدی و سقایی در کتابی که نامش در منابع این کتاب نیز دیده میشود، مفصلاً درباره تفاوتهای جهانگردی و گردشگری توضیح میدهند).
از آنجا که مطالب بسیار نامرتبط به یکدیگر و فاقد انسجام هستند، بنابراین نویسندگان (گردآورندگان) نتوانستهاند هیچ نتیجهای برای این کتاب بنویسند و کتاب فاقد بخش مربوط به نتیجهگیری است.
شیوه ارجاع و منبعنویسی در این کتاب نشان میدهد سادهترین معیارهای علمی و اخلاقی نیز در آن رعایت نشده است. نخست اینکه نویسندگان (گردآورندگان) با ارجاعنویسی علمی، چه درونمتنی و چه پایانمتنی آشنایی ندارند. در ارجاعنویسی درونمتنی، نام خانوادگی مترجم را آوردهاند؛ در حالیکه میدانیم ذکر نام خانوادگی در ارجاع درونمتنی از این جهت است که خواننده بتواند در صورت نیاز، با مراجعه به کتابنامه پایانی و بر اساس حروف الفبا، مشخصات کامل منبع را ببیند. اما در این کتاب شما باید همه منابع پایانی را سطر به سطر بررسی کنید تا متوجه شوید نام بهکار برده شده در ارجاع درونمتنی، مترجم کدام اثر است. از سوی دیگر در ارجاعات درونمتنی گاه نام کوچک مترجم را هم ذکر میکنند. مثلاً در صفحه 247 منبعی به این شکل آمده (رکنالدین افتخاری و صالحی امین. 1378: 20) که وقتی به منابع پایان کتاب مراجعه میکنیم، متوجه میشویم آنها مترجم کتاب «گردشگری و توسعه در جهان سوم» نوشته جان لی بودهاند (هرچند نام کوچک مترجم عبدالرضا است و معلوم نیست رکنالدین را از کجا آوردهاند). همچنین در ارجاعات پایانمتنی نیز، هیچ روش مشخصی را در پیش نگرفتهاند. میدانیم که معیار علمی کنونی برای ارجاعنویسی پایانمتنی درباره کتابها به این شیوه است:
نام خانوادگی نویسنده، نام (سال انتشار)، نام کتاب، نام و نام خانوادگی نویسنده، محل نشر: ناشر.
نویسندگان (گردآورندگان) بیشتر منابع کتابشان را به شیوههای متفاوت و نادرستی درج کردهاند که مثالهایی را در زیر بیان میکنیم:
دانشپژوه، منوچهر (1377)؛ شیراز؛ هیرمند
(نام کتاب که اصلیترین مولفه است، بیان نشده)
ام کریشنا مورتی و مینگ استاونگا؛ ترجمه دکتر محمدرضا فرزین؛ اقتصاد گردشگری.
(در این ارجاعنویسی نه سال انتشار مشخص است، نه محل نشر و نه نام ناشر. ضمن آنکه نام مترجم هم پس از عنوان کتاب باید بیاید)
داسویل، راجر (1378)؛ مدیریت گردشگری مبانی راهبردها و آثار؛ دفتر پژوهشهای فرهنگی
(نام مترجم اثر ذکر نشده است)
زندهدل و دستیاران (1377)؛ استان اصفهان؛ ایرانگردان.
(نام کوچک نویسنده اول (حسن) ذکر نشده است)
و ایرادات بسیار دیگری که در منابع پایانی به چشم میخورد.
همچنین نویسندگان (گردآورندگان) در ارجاعات درونمتنی، هر منبعی که در کتابهای مورد استفادهشان بود را عیناً در کتاب خودشان کپی کردهاند. از این میان برخی را در منابع پایانمتنی آوردهاند و بسیاری دیگر را نیاوردهاند. جالب آنجاست که مشخصات منابع را هم کپی کردهاند. برای نمونه در ارجاعات درونمتنی به منبع (گرابرن. 1983 ب) بر میخوریم که در منابع پایانی هم بهصورت زیر آمده است:
Graburn. N.H.H (1983.b) Anthropology of Tourism…
قاعدتاً در چنین مواقعی ما انتظار داریم که منبع دیگری از گرابرن که در سال 1983 نوشته شده و با (گرابرن. 1983 الف) در متن و Graburn.N.H.H (1983.a) در کتابنامه پایانی آمده برخورد کنیم. اما در هیچکدام از موارد این منبع دیده نمیشود. بسیاری از منابع لاتین دیگر هم به همین شیوه کپی شدهاند.
ایرادات ریز و درشت بسیار دیگری نیز در این کتاب وجود دارد که اگر بخواهیم همه آنها را بیان کنیم، حجم بسیار زیادی را خواهد گرفت. بههرحال این کتاب و کتابهای نمونه دیگری که در حوزه گردشگری «ساخته» میشوند، زنگ خطر بسیار جدیای برای دانش جوان گردشگری در ایران به شمار میآیند که خشت اولش را معمارنماها دارند کج مینهند.