این یادداشت را امروز -دوشنبه 2 اردیبهشت 92- در روزنامه قانون منتشر کردم، البته نامش را به «شباهت و رابطه سیاست و خانه سازی» تغییر دادند.

سر و صدای مهیبی از بیرون می­ آید. می­ روم لب پنجره آپارتمانم و کوچه را نگاه می­ کنم. یکی از همسایه­ ها دارد خانه ویلایی و البته دو طبقه­ اش را به زور لودر تخریب می­ کند. این خانه سن زیادی نداشت و اتفاقاً از آنچنان استحکامی برخوردار بود که حالا لودر بعضی جاها گیر می­ کند و زورش نمی­ رسد. توی هر شهری از ایران که نگاه می­ کنی، خانه­ هایی را می­ بینی که تخریب می­ شوند تا خانه و آپارتمان دیگری سر بر افرازد. بسیاری از این خانه­ ها هم مقاوم­ اند و هم زیبا؛ اما یا برای اضافه کردن طبقات، یا برای به روز شدن معماری و عقب نماندن از دیگران تخریب می­ شوند. تقریباً کمتر شهری را امروزه می­ توان در ایران پیدا کرد که معماری­ اش هویت بومی داشته باشد. همه یک شکل و یک رنگ دارند آپارتمانهایی بی­ روح می­ سازند و می­ روند بالا. اما نگاهی به شهرهای قدیمی اروپایی که بیندازیم، نخستین چیزی که به چشم می­ آید، هویت تاریخی آنهاست که از خلال نوع معماری خودش را نشان می­ دهد. شهرهایی همچون سالزبرگ در اتریش، میلان و فلورانس در ایتالیا و پراگ در چکوسلاواکی می­ توانند نمونه­ هایی گویا در این زمینه باشند که بخش قابل توجهی از خانه­ های­شان قدمتی چندصد ساله دارند و هنوز کاربری مسکونی­ شان را حفظ کرده­ اند. هر شخصی که ساکنش می­ شود تلاش می­ کند جلوی آسیب دیدنش را بگیرد و اگر جایی از آن ترک خورده، برطرف کند. این شیوه، یعنی پابرجا نگاه داشتن چیزی که نفرات قبل از ما ساخته­ اند، در سنت غربی و به­ ویژه اروپایی­ اش تنها محدود به معماری نمی­ شود. این یک شیوه رفتار فرهنگی و درونی شده در بیشتر ملتهای اروپایی است. همین است که سیاستمداران­ شان هم وقتی به قدرت می­ رسند، تلاش می­ کنند برنامه­ های دولتها یا مسئولین قبل از خود را یا تداوم بخشیده و یا دست­ بالا اصلاح (آن هم معمولاً در حد اندک) کنند. آرمانها معمولاً نه در شعار، که در عمل هم یکی است. بیانیه انقلاب کبیر فرانسه که بیش از دویست و بیست سال پیش اعلام شد، هنوز سرلوحه رفتارهای سیاسی و اجتماعی فرانسوی­ها (و بلکه کل دنیا) است. حال، زمانی که مسئولین ایرانی مفتخرند که بیشترین شباهت را به مردم عادی دارند، طبیعتاً رفتارهای­ شان هم چیزی جز رفتارهای مردم عادی، اما در مقیاسی بسیار بزرگتر و کلان نیست. اگر مردم هر از چند وقت یکبار اقدام به تخریب ساخته­ های صاحبان خانه­ های پیش از خودشان می­ کنند، مسئولین هر چند وقت یکبار اقدام به تخریب برساخته­ های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نفرات قبلی خود می­ کنند. جالب آنکه همچون برخی خانه­ های ایرانی که محکم ساخته شده بود و حالا برای تخریبش باید لودرها تلاشی مضاعف کنند، برخی مسئولین هم تلاشی مضاعف دارند برای تخریب طرح­های موفقی که نفرات قبلی، با شالوده­ ای محکم آنها را بنا کرده­ اند. در این میان اما همانگونه که بسیاری از خانه­ هایی که جایگزین خانه­ های تخریب­ شده می­ شود، استحکام آنها را ندارد، برخی از طرح­ های جدید هم نه آن استحکام برنامه­ های پیشین را دارد و نه هیچ همخوانی­ ای با سایر برنامه­ ها. از همین روست که برخی مسئولین به جای تمرکز بر برنامه­ های خود، تلاش دارند وقت­شان را با تخریب برنامه­ های مسئولین پیشین پر کنند.

از سوی دیگر، خانه­ سازی و معماری کنونی ما برخلاف خانه­ سازی و معماری سنتی­ مان که کاملاً همخوان با محیط طبیعی و اجتماعی­ شان بود، اکنون نه سنخیتی با فرهنگ و تاریخ و هنرمان دارد و نه با محیط طبیعی­ مان. برخی برنامه­ های کنونی مسئولین هم نه با فرهنگ و تاریخ و ادب ما سازگار است (همچون تغییرات در کتب تاریخ مدارس، تخریب یا بی­ توجهی به تخریب آثار تاریخی، موسیقی سنتی، پوشاک محلی و...)، نه با اقتصادمان (همچون طرح­ هایی که به عنوان زودبازده، چیزی جز ناکامی اقتصادی در پی نداشت؛ و یا تعطیلی کارخانه­ هایی که روزگاری بازده خوبی داشتند)، و نه با محیط زیست­مان (همچون خشکاندن رودخانه­ ها و دریاچه­ ها، تجاوز سازماندهی شده به پارکهای ملی و مراتع طبیعی و...). بیشترمان امروزه تلاش داریم در خانه­ هایی سکونت داشته باشیم که نه به سطح درآمدمان می­ خورد و نه وسعت و تجملاتش برای­ مان کارآیی دارد؛ تنها برای اینکه جلوی دوست و آشنا قُمپُز توخالی در کرده باشیم. به جایش از نان شب­مان می­ زنیم و خرید کالاهای دیگرمان (از کتاب و لوازم فرهنگی دیگر گرفته تا تفریجات سالم و...) را به فراموشی می­ سپاریم. خیلی اوقات در چنین مواقعی پس از یکی دو سال پز دادن، آس و پاس و در حالی که همه چیزمان را به پای آن خانه گذاشته­ ایم، از عرش­ نشینی­ مان کوتاه آمده و می­ رویم به سراغ خانه­ ای که اتفاقاً این بار شاید آنچنان کوچک و بدون امکانات باشد که پاسخگوی نیازهای اولیه­ مان هم نباشد. برخی مسئولین هم دقیقاً همین کارها را می­ کنند؛ دم از طرح­ هایی می­ زنند که نه در حد و توان­ شان است و نه برای کشور کارآیی و لزوم دارد. تازه مانند همان خانه­ ها، برای این طرح­ ها هم از طرح­ های اساسی و پایه­ ای دیگر می­ زنند و دست آخر، همانند همان خانه­ ها، روزی بالاخره بی­ خیالش می­ شوند و می­ روند؛ در حالیکه همچنان مدعی انقلاب در عرصه­ های مختلف بوده­ اند. بی­ تردید اینها انقلاب بوده؛ اما تنها در مفهوم آشفتگی­ اش.