دیشب پاورپوینتی دریافت کردم که در آن تلاش شده بود با قضایای فیزیک و فیزیک کوانتوم، وجود خدا، روز رستاخیز، حضور خدا در آسمانها و... را اثبات کند. این پاورپوینت خیلی با دقت آماده شده است. اما به نظرم در راستای همان تحریفات دینی است که پیش از این درباره شان نوشتم.

در این نوشتار می خواهم درباره این موضوع بحث کنم که ما یک کار علمی داریم، و یک باور دینی. این دو از یکدیگر جدا هستند و باور دینی را نمی توان با کار علمی اثبات کرد. در علم، شما یک پرسش دارید که باید به دنبال یافتن پاسخش بروید. این پاسخ، هرچه که باشد هم فرقی نمی کند. اما در دین، شما پاسخ را دارید و حالا باید به دنبال یافتن راه حلهای علمی ای بروید که به این پاسخ منتهی شود تا شما بتوانید اثبات کنید که این باور دینی، کاملاً علمی است. در حالی که نه تنها بسیاری از راهها و نظریات علمی دیگر را نادیده می گیرید، بلکه گاهی اوقات (متأسفانه و صدافسوس) قضایای علمی و باورهای دینی را هم کج و معوج (یا در خوشبینانه ترین حالت، تفسیر به رأی) می کنید تا به پاسخ از پیش موجود و البته دلخواه تان برسید. این یعنی سوءاستفاده آگاهانه از علم و در عین حال، تخریب ناخواسته دین. هر دستاوردی که علم مشخص می کند، سریعاً یک به اصطلاح عالم دینی پیدا می شود که مدعی باشد دین، 1400 سال پیش این را اثبات کرده است. خب اگر دین آن موقع چنین چیزی را مشخص کرده بود، چرا همان موقع به طور علمی اثباتش نکرده بود؟ بی تردید این دوستان مدعی خواهند شد که بشر 1400 سال پیش، کشش لازم برای درک این موضوع را نداشت. به فرض که چنین چیزی درست باشد، چرا اکنون که قدرت فهم و درک بشر به اینجا رسیده، خود این سینه چاکان تحریف کار، زودتر ابعاد دین را با علم اثبات نکرده و منتظر می مانند تا یک دانشمندی بیاید و تمام عمرش را صرف یافتن یک قضیه علمی بکند و وقتی که به آن دست یافت، این حضرات می گویند: «خب اینکه چیز مهمی نبود؛ این مسئله را دین ما 1400 سال پیش نشان داده بود!». بعد هم چند صباحی وقت صرف می کنند تا هر جوزی که شده، آن قضیه علمی را با یکی از آیه ها یا روایات دینی منطبق کنند و بگویند: «بفرمایید؛ این هم قضیه علمی در دین ما». هرچند در این انطباق، معمولاً یا آیه و روایت را آنقدر کج و کوله تفسیر می کنند تا منظورشان را برساند، یا قضیه علمی را آنچنان ساده می کنند تا به کارشان بیاید. مثلاً جزو مستحبات مسلمانی یکی این است که با پای چپ وارد دستشویی شده و با پای راست خارج شوی. برعکس، با پای راست وارد مسجد شده و با پای چپ خارج شوی. حالا دلیل علمی این قضیه را پیدا کرده اند که آدمها هنگام سکته کردن، به طرف راست (یا نمی دانم پای راست شان می افتند) و برای همین است که توصیه شده با پای چپ وارد دستشویی شویم که اگر آن موقع سکته کردیم، به طرف پای راست مان که هنوز بیرون است بیفتیم و نه توی دستشویی! شما احتمالاً تاکنون خبر سکته افراد بسیاری را شنیده اید و یا حتی ممکن است خودتان از نزدیک هم چنین چیزی را دیده باشید. وجداناً چند نفرشان دم درب دستشویی سکته کرده اند؟ اصلاً کاری به اینکه شما چنین صحنه ای دیده یا شنیده اید، نداریم. خودتان کلاه تان را قاضی کنید؛ به نظرتان چند درصد از مردم، هنگام سکته کردن دم درب دستشویی هستند؟ با این اوصاف، آیا یک دستور یا روایت دینی برای این می آید که شاید بالاخره از بین سکته کنندگان، یکی شان دم درب دستشویی سکته کند و به خاطر آن یک نفر (آن هم با اما و اگر) همه مومنان برای صدها سال این کار را تکرار کنند؟ بی تردید کارکرد اصلی چنین دستورات و فرامین دینی ای، حضور همه جانبه دین در ابعاد مختلف زندگی انسان است و اینکه مومن، اجرای دستورات خداوند را در همه حال انجام داده و بنابراین از این بابت، یک حس اطمینان قلبی و ایمانی بر وی عارض شود.

نمونه دیگر، زمانی که برای نخستین بار، بحث تکامل زیستی انسان در طول سه میلیون سال مطرح شد، بسیاری از دین باوران با آن به مخالفت برخاستند. اما وقتی که همه اندیشمندان این نظریه را پذیرفته و با دلایل و شواهد و اسناد متقن، آنرا اثبات کردند، عده ای شروع کردند به بیان همان سخن تکراری که «اینها را 1400 سال پیش در دین مان داشتیم» و مثلاً استناد می کردند به اینکه در قرآن آمده که انسان از گل بدبو (1) آفریده شده؛ شرایط ظهور اولین تک یاخته ای در یک میلیون سال پیش هم همین گل و لجن بدبو بوده است. اما چون بشر قدرت فهمش را نداشته، خداوند در قرآن به همین حد بسنده کرده است.

یا در این پاورپوینتی که دیشب دریافت کردم، رفته بود سراغ اشیاء چهار بُعدی و پنج بُعدی و اینکه انسان به عنوان یک موجود دو بعدی، نمی تواند این اشیاء را ببیند. بعد هم تعدادی آیه از قرآن گلچین کرده و اینگونه تفسیر کرده بود که خداوند یک موجودی است که بیش از چهار بُعد دارد که انسان نمی تواند او را ببیند. اما آن موجود چهار یا بیش از چهار بعدی، می تواند به طور کلی بر همه احوال موجودات سه بعدی اشراف داشته باشد. اما اصلاً اثبات نکرده بود که چگونه یک موجود چهاربعدی می تواند بر همه احوالات یک موجود سه بعدی اشراف داشته باشد (تصویر همراه پاورپوینت، انسان را در یک فضای مکعبی که احتمالاً نمادی از موجود چهار بعدی است نشان می دهد. آیا منظورش این بود که ما درون خدا قرار داریم؟). نکته دوم اینکه اگر اینگونه باشد، پس یک انسان هم به عنوان موجودی سه بعدی، باید بر همه تصاویر دو بعدی و تک بعدی، اشراف کامل داشته باشد؛ در حالیکه انسان تنها بر تصاویر دو بعدی ای که روبرویش قرار دارند اشراف دارد و نه بر همه آنها.

در بخش دیگری از این پاورپوینت، تلاش کرده نشان بدهد که سرعت نور در قرآن آمده بود. بعد هم آیه پنجم سوره مبارکه سجده را گواه آورده که ترجمه اش اینچنین است: «[خداوند] امور این جهان را از آسمان به سوی زمین تدبیر می کند. سپس در روزی که مقدار آن هزار سال از سالهایی است که شما می شمرید، به سوی او باز می گردد». بعد محاسبه کرده است که هر روز برابر است با 86.164 ثانیه. تا اینجایش را فهمیدم؛ دیگر نفهمیدم چگونه فرمول و اعداد و فاصله کره ماه تا زمین را به هم پیچاند تا رقمی نزدیک به سیصد هزار کیلومتر به دست آمد. بعد هم این را نشانه سرعت نور دانست که خداوند از روی کره ماه، تدبیر امور زمین را به دست دارد. چند نکته قابل توجه:

نخست اینکه فاصله سفر بین ماه و زمین را یک ماه تعیین کرده است. من نفهمیدم منظورش این است که یک ماه طول می کشد تا تدابیر خداوند به زمین برسد یا چیزی دیگر مورد نظر است؟ گویا تنها برای اینکه اعداد و ارقامش جور در بیاید. شاید هم من درست نفهمیدم.

دوم اینکه چرا خداوند باید از روی کره ماه، که پنجاه بار کوچکتر از زمین است و به گرد زمین می گردد، امور زمین را زیر نظر بگیرد؟ گویا این دوستان، خدا را تنها خداوند و ناظر زمین می دانند که کاری به کار دیگر سیارات، منظومه ها و کهکشانها ندارد. اما باز هم دلیلش مشخص است. چون اگر می خواستند تخت فرماندهی خداوند را در کره، منظومه یا کهکشان بزرگتر و دورتری در نظر بگیرند، اعداد و ارقام شان جور در نمی آمد.

اما با این کارها نمی توان خداوند یا حقانیت یک دین را اثبات کرد. به باور من، دین در درجه نخست برای آرامش درونی انسانها آمده است و کاری به کار قضایای منطقی و علمی ندارد. هرگاه دین بخواهد برود سراغ قضایای علمی، آنگاه بین این دو تعارض پیش می آید و ما ناچاریم یکی را رها کنیم. اکبریان در کتاب سازگاری و ناسازگاری علم و دین (1381) بر این باور است که «می توان این دو را مقولاتی دانست که به دو ساحَت متمایز متعلق اند. اگر علم و دین را از هم تفکیک شده نگهداریم و آنها را دو قلمرو مجزای از هم و دو حوزه متفاوت از هم در نظر بگیریم، راهی برای بروز رقابت و تعارض وجود نخواهد داشت» (صص: 28و29). در واقع اگر دین را بخواهیم به نفع یا علیه یک قضیه علمی وارد کنیم، آنگاه اگر قضیه ای که به نفعش موضع گرفته ایم، رد شد، دین هم به چالش کشیده می شود. از سوی دیگر اگر علیه نظریه ای موضع دینی بگیریم و بعدها با یقین و اجماع، اثبات شود، باز هم دین در نظر دین باوران به چالش کشیده می شود.

 

(1)  «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ» سوره مبارکه حجر، آیه 26

(2)  اکبریان، رضا (1381)، سازگاری و ناسازگاری علم و دین، تهران: انتشارات موسسه دانش و پژوهش ایران

(3) برای دریافت فایل پاورپوینت، می توانید روی کلمه پاورپوینت در اینجا یا هر کجای متن که تکرار شده بود، کلیک کرده و آنرا ببینید (با حجم حدود 3 مگابایت)