امر به معروف و نهی از منکر

این مطلب را چندی پیش می­خواستم بنویسم. اما یکی از دوستان (در اینجا+) در این­باره نوشت و سخنش هم کاملا به جا بود. البته ایشان امر به معروف را از نگاهی دیگر نگریستند و من از نگاهی دیگر می­نگرم.

زمانی گشتهای امر به معروف و نهی از منکر بسیج، شهره خاص و عام بود. آن موقع وقتی سخن از گشت ارشاد به میان می­آمد، منظور همین گشت امر به معروف بسیج بود. چند نفر بسیجی با یا بدون یونیفرم بسیج می­نشستند توی یک خودرو پلاک سپاه و راه می­افتادند توی خیابان. گاهی هم با موتور بودند. اما بیشتر گشت ارشاد که من در زرین­شهر اصفهان به یاد دارم، با یک تویوتای کرمی­رنگ بود. همین که جوانان از یک کیلومتری چشم­شان به این خودرو می­افتاد، سریع به دنبال یک سوراخ می­گشتند تا خودشان را از تیررس خارج کنند. همه گیرشان در چند مورد خلاصه می­شد: دختر و پسری که با هم باشند (که به واسطه فضای مذهبی و سنتی آن موقع، من به یاد ندارم دختر و پسری را با هم دیده باشم)، دختر یا پسری که لباسش از نظر ارشادی­ها مناسب نبود، و پسرانی که سر کوچه­ها، خیابانها، توی پارکها و... دور هم ایستاده بودند. این دسته آخر فقط مورد بازخواست و سوال و جواب قرار می­گرفتند. همه این موارد، به بحث جنسی و جنسیتی باز می­گشت. حالا دیگر از آن گشتهای ارشاد بسیج خبری نیست. به جایش گشتهای ارشاد نیروی انتظامی با موضوعاتی همچون امنیت اخلاقی و امنیت اجتماعی به میدان آمده است. از نظر مسئولان این گشتها، هنوز هم بحث اخلاق به همان امور جنسی و جنسیتی باز می­گردد. البته این مسئله تنها به مسئولان نیروی انتظامی و یا مراجع قضایی محدود نمی­شود. نگاه بخش قابل توجهی از جامعه که اکثریت را تشکیل می­دهند نیز همینگونه است. اصطلاحاتی همچون «پسر پاک» و یا «دختر پاک» تنها به کسانی اطلاق می­شود که روابط جنسی و حتی اجتماعی­شان با جنس مخالف، در حد صفر باشد؛ یا دست­کم آنکه برای اولی صفر و برای دومی بسیار محدود باشد. و البته بهتر است بگوییم آدم پاک کسی است که جامعه از روابطش خبری ندارد و تابلو نشده است. و الا خیلی آدمهای پاک هستند که... . حالا گذشته از این حرفها، منظورم اینست که چرا آدم پاک تنها باید به چنین افرادی اطلاق شود؟ در شرع و دین، گناهان کبیره بسیارند و اتفاقا برخی­شان به مراتب بزرگتر از روابط جنسی نامشروع. اما همه گیر داده­اند به این روابط. مثلا درباره تهمت زدن چه نکوهشهای سنگینی که در دین بیان نشده است. حالا ما روزانه آگاه یا ناآگاه به چند نفر تهمت می­زنیم؟ کلاه خودمان را قاضی کنیم. غیبت که دیگر جای خود دارد. نُقل شب­نشینی­ها و دور هم جمع شدن­های­مان است. پشت سر این و آن حرف زدن. و نیازی به بازگویی این حدیث معروف نیست که «الغیبت اشد من­الزنا» ([گناه] غیبت بسیار شدیدتر از زنا است). دروغ گفتن و حسادت ورزیدن و فتنه برپا کردن و فخر فروختن و ریا کردن و... هم به کنار. از خودم آغاز می­کنم. شخصا اهل آن گناه (اسمش رو نیار) نیستم. و البته هیچ اصراری هم ندارم که باور کنید. هیچ کسی نمی­گوید که اهل چنین گناهی است. اما بهرحال آیا این نشانه پاکی من است؟ به هیچ­وجه. اکنون که دارم اینها را می­نویسم، هرچه فکر می­کنم، به یاد نمی­آورم که تهمت زده باشم، اما مطمئنم که بارها و بارها این کار را کرده­ام. غیبت هم که خوراکم است. اصلا با یکی از آشنایان هر وقت به هم می­رسیم، به شوخی و البته با طعم جدی می­گوییم که: «خب برای جلسه امروز غیبت چه کسانی را به میان آوریم؟» و بعد هم واقعا همین کار را می­کنیم. دروغ هم که خصیصه­ای ملی است برای ایرانیان و این روزها هم متأسفانه ابعاد تازه­تری به خود گرفته است. نزدیک دو سال است که آگاهانه دارم تلاش می­کنم از دروغ گفتن پرهیز کنم. اما مطمئنم روزی که کمتر از ده تا دروغ بگویم، خواب به چشمانم نمی­رود. حسادت هم که به نظر خودم اصلی­ترین ویژگی منفی­ام است. اگر از من بپرسند که منفی­ترین ویژگی­ام از نظر خودم چیست، بی­تردید می­گویم «حسادت». متأسفانه در بسیاری موارد، چشم دیدن اینکه کسی بالاتر از من باشد را ندارم. البته واقعا اهل این نیستم که او را زمین بزنم. چگونه بگویم. می­دانید، فرض بگیرید من به شما در یک کار پژوهشی کمک می­کنم و شما هم یک پژوهش خوبی انجام می­دهید. اگر احساس کنم کار پژوهشی­تان بهتر از کار پژوهشی خود من خواهد شد، احتمالا کمکم را به شما متوقف می­کنم. می­دانم که کار خیلی زشتی است. اما خب... . آدم وقتی گنجینه­اش پر پیمان باشد، حسادتش کم می­شود. و من که چیزی توی گنجه­ام ندارم، حسودی­ام بیشتر است. گلبولهای فخرفروشی و کبر و غرور هم که کمی تا قسمتی توی خونم هست. ریاکاری هم که بله. مثلا اگر در همان کار پژوهشی کمک­تان کرده باشم، همه عالم و آدم باید بفهمند که من به شما کمک کرده­ام؛ و الا خودتان نمی­توانستید! خب، حالا دیگر مهم نیست که باور کنید من اهل آن گناه (اسمش رو نیار) هستم یا خیر. حتی اگر شما هم بی­تردید اطمینان داشته باشید که اهل آن گناه نیستم، آیا با وجود برشمردن این همه صفات درونی­ام، به نظر شما باز هم من یک انسان پاک هستم؟ تعارف را بگذارید به کنار. اگر من اینچنین صفاتی را در شما سراغ داشته باشم، هرگز گواهی بر پاک بودن شما نمی­دهم. برعکس، شما را انسان خطرناکی می­دانم. البته با خواندن این ویژگی­هایم، نیازی نیست بنشینید و هی فحشم بدهید که «ببین عجب نامردی بود و ما نمی­دونستیم!». اینها برخی ویژگیهایی است که نشسته­ام و درباره­شان با خودم اندیشیده­ام. کیست که مدعی باشد اگر با خودش خلوت کند، ویژگیهای کم و بیش مشابهی را درونش نمی­یابد؟

چند روز پیش، یکی از وعاظ مشهور گفته بود که علت گرانی، «رواج فساد در جامعه» است. فارغ از اینکه چنین سخنانی چقدر می­تواند توجیه­کننده شرایط موجود باشد، منظور آن واعظ محترم از فساد، دقیقا همین روابط بین نامحرم بود. بیشتر سخنرانان مذهبی ما زمانی که سخن از «فساد» به میان می­آورند، منظورشان همین است. واقعا جای پرسش دارد که پس فساد مالی چه می­شود؟ جای توجه به فساد اداری کجاست؟ و فساد اخلاقی، آیا تنها در همین روابط خلاصه می­شود؟ درست است که روابط بین نامحرمها در برخی موارد می­تواند یک آسیب اجتماعی به شمار آید، اما آیا آسیبهای اجتماعی دیگر همه حل شده­اند که ما متمرکز شده­ایم بر این آسیب؟ بی­انصافی نمی­کنم و نیک می­دانم که به آن آسیبها هم توجه می­شود؛ اما ببین فاصله از کجاست تا به کجا؟ شکم یک انسان را سیر کردن مهمتر است یا رنگ لباس یک خانم؟ نجات یک معتاد واجب­تر است یا کراوات بستن یک آقا؟ رسیدگی به وضعیت فرزندان طلاق در اولویت قرار دارد یا بحث بر سر این موضوع که نشستن یک مرد و زن نامجرم در خودرو، حکم روابط نامشروع را دارد یا خیر؟ و... .

هدفم از برشمردن اینها این بود که چرا کمتر کسی به این موارد به مثابه مسئله­ای که لازم است درباره­اش امر به معروف و نهی از منکر شود، توجه می­کند؟ حتی از این ساده­تر؛ کشور ما جزو کشورهایی است که رفتارها و فرهنگ زیست­محیطی و رعایت قانون در آن چندان جایی ندارد. تاکنون چندبار به کسانی که پوسته آدامس و بیسکویت­شان را در پیاده­رو می­اندازند، تذکر داده شده است؟ یا کسی که از شیشه خودرو، زباله­هایش را توی خیابان می­ریزد؟ یا ساحل را آلوده می­کند؟ یا در جنگل، اقدام به درست کردن آتش می­کند؟ با پرندگان زبان­بسته را در قفسهایی کوچک، زندانی خودخواهی خود می­کند؟ یا ماهی­های زیبا را در تنگ و آکواریومهای شیشه­ای، به انتظار مرگ می­نشاند؟ یا سبقت غیرمجاز می­گیرد؟ یا با سرعت غیرمجاز رانندگی می­کند؟ یا با خودرو و موتور سیکلت کارهای خطرناک انجام می­دهد؟ یا...؟ یا...؟ و هزار یای دیگر؟ به نظر شما اگر دو نفر بطور هم­زمان از جلوی مامورین گشت ارشاد عبور کنند، در حالی که یکی از آن دو به زعم ماموران پوشش نامناسبی داشته باشد و دیگری در حال ریختن زباله در پیاده­رو باشد، مامورین به کدام­یک تذکر داده و یا برخورد می­کنند؟ اصلا اگر آن فردی که پوشش­اش نامناسب است هم وجود نداشته باشد، آیا اصلا این فرد دوم که دارد زباله توی پیاده­رو می­ریزد، می­تواند ذره­ای نظر ماموران را جلب کند؟

حالا و با تمام این اوصاف، اگر کسی اهل آن گناه (اسمش رو نیار) باشد، بدتر و خطرناک­تر است یا اگر ویژگیهایی اینچنین داشته باشد؟ سخنم این نیست که باید اجازه دهیم آن گناه هم در جامعه رایج شود. اصلا اگر به حرف من است، از این به بعد هر کسی نگاهی ولو کوتاه به نامحرم داشت، اعدامش کنید! اما به بقیه گناهان و آسیبها هم به همین اندازه توجه شود. چرا برای آنها هم به همین اندازه سخت گیری نمی شود؟ جای توجه به دیگر گناهان کجا رفته؟ چرا هیچکسی درباره مضرات دروغ سخن نمی­گوید تا اینچنین شاهد رواج دروغگویی و نهادینه شدن این گناه نباشیم؟ واقعا بیشترین آسیبها را به یک جامعه (چه اسلامی و دینی و چه غیراسلامی و غیردینی) آن گناه که حتی آوردن نامش هم تابو است وارد می­کند یا رواج چنین ویژگیهایی؟ کمی به خود آئیم. خودفریبی هم حدی دارد به خدا!