فارنهایت 11/9 از نگاهی دیگر
چندی است که فيلم «فارنهايت ۱۱/۹» به کارگردانی «مايکل مور» امريکائی ساخته شده و در کشور ما نيز در دانشگاهها و نهادهای مختلف به نمايش در آمده است. چند روز پيش نيز در شبکه چهار سيما پخش شد تا به رؤيت عمومی برسد. اين فيلم٬ به خوبی از برخی جنايات سياستمداران امريکائی و هم پيمانانشان پرده برداشته است. هر بيننده ای با ديدن و آگاهی از اين اعمال غير انسانی٬ لرزه به اندامش می افتد و افسوس می خورد که چرا برای جلو گيری از اين همه جنايت٬ که در افغانستان٬ عراق، و حتی در امريکا عليه اقليتهائی چون سياه پوستان٬ مسلمانان و ... روی می دهد٬ کاری از دستش بر نمی آيد.
اما نکته ای که ناخودآگاه در فيلم به آن اشاره شده٬ فضای نقد و آزادی بيان در امريکاست٬ تا آنجا که يک کارگردان به راحتی توانسته است سياستهای بسياری از سياستمداران آن کشور را نقد کند و به نمايش بگذارد. اين کارگردان همچنين٬ هنگام دريافت جايزه اسکار، در پيشگاه حضار و رسانه های عمومی سراسر دنيا٬ رئيس جمهور قدرتمندترين کشور دنيا (حداقل از نظر نظامی)٬ يعنی بوش را «بيشعور» خطاب کرد و کسی هم با او کاری نداشت. اتفاقا ماجرای اخير٬ به طور گسترده در رسانه های ما هم (بويژه در اخبار سراسری سيما) انعکاس يافت؛ بدون آنکه دريابند دارند دموکراسی امريکائی را تبليغ می کنند. به نظر من٬ ديدن اين فيلم٬ تنها نبايد به آگاهی ما از جنايات سياستمداران امريکائی محدود شود٬ بلکه الگوئی (بويژه برای مسئولين) برای نقدپذيری باشد. متأسفانه نمی توان محدود بودن فضای نقد در کشورمان را کتمان کرد و اين در حاليست که مقام رهبری در چند سال اخير٬ توجه ويژه ای به اين مهم مبذول داشته اند و حتی مهمترين برنامه های اين سالها را «نهضت خدمت رسانی به مردم» ٬ «پاسخگوئی» و... عنوان می کنند. و عاقلان می دانند [دريغا] که سخنان ايشان٬ اجرا نمی شود؛ در حاليکه اطراف آنرا با گل و بلبل تزيين کرده و سر در ادارات و ارگانهای دولتی نصب می کنند.
گفتنی است در کشور ما چند سالی است که به پيروی از مباحث علوم انسانی و اجتماعی غرب٬ بحث درباره گفتمان و فضای گفتمان (بويژه تحت تأثير فوکو) رونق گرفته و بعضا نقدهای جالبی نيز بر آنها نوشته می شود٬ اما همه آنها در چارچوب فضای گفتمان غرب است و هيچ کس سعی نمی کند در پی کشف و بررسی شکل گيری قواعد گفتمانی و نقد آنها در کشورمان باشد. ای کاش به جای اينهمه توجه به نقد گفتمان غرب٬ کمی هم به گفتمان نقد در کشورمان می پرداختيم.
اما نکته ای که ناخودآگاه در فيلم به آن اشاره شده٬ فضای نقد و آزادی بيان در امريکاست٬ تا آنجا که يک کارگردان به راحتی توانسته است سياستهای بسياری از سياستمداران آن کشور را نقد کند و به نمايش بگذارد. اين کارگردان همچنين٬ هنگام دريافت جايزه اسکار، در پيشگاه حضار و رسانه های عمومی سراسر دنيا٬ رئيس جمهور قدرتمندترين کشور دنيا (حداقل از نظر نظامی)٬ يعنی بوش را «بيشعور» خطاب کرد و کسی هم با او کاری نداشت. اتفاقا ماجرای اخير٬ به طور گسترده در رسانه های ما هم (بويژه در اخبار سراسری سيما) انعکاس يافت؛ بدون آنکه دريابند دارند دموکراسی امريکائی را تبليغ می کنند. به نظر من٬ ديدن اين فيلم٬ تنها نبايد به آگاهی ما از جنايات سياستمداران امريکائی محدود شود٬ بلکه الگوئی (بويژه برای مسئولين) برای نقدپذيری باشد. متأسفانه نمی توان محدود بودن فضای نقد در کشورمان را کتمان کرد و اين در حاليست که مقام رهبری در چند سال اخير٬ توجه ويژه ای به اين مهم مبذول داشته اند و حتی مهمترين برنامه های اين سالها را «نهضت خدمت رسانی به مردم» ٬ «پاسخگوئی» و... عنوان می کنند. و عاقلان می دانند [دريغا] که سخنان ايشان٬ اجرا نمی شود؛ در حاليکه اطراف آنرا با گل و بلبل تزيين کرده و سر در ادارات و ارگانهای دولتی نصب می کنند.
گفتنی است در کشور ما چند سالی است که به پيروی از مباحث علوم انسانی و اجتماعی غرب٬ بحث درباره گفتمان و فضای گفتمان (بويژه تحت تأثير فوکو) رونق گرفته و بعضا نقدهای جالبی نيز بر آنها نوشته می شود٬ اما همه آنها در چارچوب فضای گفتمان غرب است و هيچ کس سعی نمی کند در پی کشف و بررسی شکل گيری قواعد گفتمانی و نقد آنها در کشورمان باشد. ای کاش به جای اينهمه توجه به نقد گفتمان غرب٬ کمی هم به گفتمان نقد در کشورمان می پرداختيم.
+ نوشته شده در شنبه چهاردهم آذر ۱۳۸۳ ساعت 13:46 توسط امیر هاشمی مقدم
|