دموکراسی به سبک ایرانی

دیروز، جلسه سخنرانی دکتر محمد فاضلی در ستاد مرکزی میرحسین موسوی در شهر آمل برگزار شد. آمده بود تا برنامه­های میرحسین را تشریح کند. برنامه­هایی که تاکنون هیچ کاندیدای ریاست­جمهوری­ای در طول تاریخ ایران، اینگونه منسجم و همه­جانبه ارائه نکرده بود. و عجیب آنکه وی را متهم به بی­برنامگی می­کنند. برنامه­های وی را می­توانید در سایتهای (www.ghalamnews.ir) و (www.kalemeh.ir) ببینید. اما آنچه موجب نگارش این مطلب شد، صحبتهای یکی از شنوندگان در پایان جلسه بود. جوانی بود 3-22 ساله با ظاهری مشخص (ریش کوتاه و اصلاح­شده، پیراهن روی شلوار، و...) که بلند شد و بدون مقدمه شروع کرد به صحبت کردن و انتقاد از مدافعان میرحسین، خود میرحسین و آقای خاتمی. کاری نداریم با اینکه اطلاعاتش مخدوش بود و زمانی که دکتر فاضلی اطلاعاتش را تصحیح کرد، دیگر چیزی نگفت. مسئله بر سر اینست که وقتی بلند شده بود تا حرف بزند، و مسئولین و حضار جلسه از وی دعوت کردند تا نظم جلسه را به هم نزند، مدام تکرار می­کرد: «مگر دموکراسی نیست؟! مگر دموکراسی نیست؟!».

من بالشخصه زمانی در رأی دادن به میرحسین مصمم شدم که بحث «مبارزه با قانون­گریزی و تفسیر به­رأی قانون» را مطرح کرد. متأسفانه در این چند سال اخیر، تلاش بی­وقفه­ای در جهت تفسیر مواد و تبصره­های قانونی مطابق منافع شخصی و گروهی می­شد. همانگونه که فرد یاد شده در بالا نیز، دموکراسی را اینگونه تفسیر کرد. در اینکه وی حتی معنای لفظی واژه «دموکراسی» را نمی­دانست، کوچکترین تردیدی ندارم. اما نمی­دانم این چگونه دموکراسی­ای است که زمانی که همه حضار پرسشهای­شان را تنها روی برگه می­نویسند و به مجری می­دهند تا بخواند، یک نفر حق خودش می­داند با آویزان شدن به دموکراسی، پرسش­اش را شفاهی بپرسد. برابری، از اولیه­ترین اصول دموکراسی است. اما ظاهرا این آقا خودش را «برابرتر» از دیگران می­دانست. آنها که خودشان این دموکراسی را «دموکراسی امریکایی» می­نامند؛ حال جای پرسش دارد دموکراسی­ای که خودشان از آن دم می­زنند را چه می­توان نامید؟ در طول تاریخ معاصر ایران، هر کسی در راه نهادینه شدن دموکراسی در این کشور تلاش کرده، خودش اولین قربانی دموکراسی شده است. همیشه هم از سوی کسانی که خودشان با دموکراسی مخالفند، اما همین که اندکی زمینه­های دموکراسی فراهم شد، حداکثر سوءاستفاده را از آن می­برند. مصدق در راه دموکراسی و آزادی بیان تلاش کرد؛ بیشترین بی­حرمتی­ها و افتراها در همان فضای آزادی که خودش راه انداخته بود، به خودش وارد شد؛ خاتمی در همین راه تلاش کرد؛ به هیچکس به اندازه او ناسزا نگفتند (دکتر! عباسی را که فراموش نکرده­ایم. فیلمهای سخنرانی­هایش را از تخم­مرغ­فروشی­ها هم می­شد تهیه کرد. با چه آسودگی خاطری به خاتمی فحش می­داد. اما با روی کار آمدن دولت جدید، دود شد و رفت توی هوا). و در هر جمعی که کمی بوی آزادی بیان و دموکراسی بیاید، سریع یک عده­ای «از ما بهتران» پیدا می­شوند که با رفتارهای غیراخلاقی و فراقانونی خود، پایه­های نیمه­جان دموکراسی را می­لرزانند. در این چند ماه، در همه جلسات سخنرانی­های میرحسین و طرفدارانش، عده­ای از این حضرات از ما بهتران، با همان ظاهر مشخص­شان، و بر اساس پشتوانه و برنامه­ریزی قبلی، یا با خشونت (ضرب و شتم طرفداران میرحسین در جلسات سخنرانی، پخش گاز فلفل، و...)، و یا با سوءاستفاده از فضای آزادی بیان تلاش می­کردند فضا را ملتهب کنند. بگذار دست و پا بزنند؛ بگذار برای نجات از غرق شدن، به هر که و هر چه می­توانند چنگ بیندازند؛ این نیز بگذرد...

باید اِستاد و شکیبا بود

بر آستان دری که گشوده خواهد شد

چرا که اگر به­گاه آمده باشی و اگر بی­گاه

دربان، تو را نادیده می­گیرد

ای­کاش ای­کاش ای­کاش

داوری داوری داوری

در کار، در کار، در کار، در کار...