پس از همایش، از استانبول رفتیم آنکارا. آنجا شب را پیش بهرام، هم‌دانشگاهی تبریزی (ملکانی) ماندیم که حالا در همان دانشگاهی که درس خواندیم (حاجت‌تپه) هیئت علمی شده.

فردا صبح از آنکارا راه افتادیم به سوی آماسیه. پیش از آماسیه پیچیدیم به سمت «اولوز هویوک» که تپه‌ای باستانی است. سایتی است که چند لایه/دوره تمدنی دارد. اما مهم‌ترینش لایه هخامنشی است. سالنی تالار مانند با شش پایه ستون سنگی هم در آن به دست آمده و آن را یک آپادانای کوچک می‌نامند، آتشکده‌ای که به باور سرپرست تیم کاوش، نخستین عبادتگاه تک‌خدا پرستی کشف‌شده در ترکیه است، انبار، آشپزخانه بزرگ، راه سنگ‌فرش، پست‌خانه و... برخی بخش‌های مهم این سایت است که تا این لحظه کشف شده. ظروف و سکه‌های هخامنشی هم در آن به دست آمده. این یافته‌ها در موزه شهر آماسیه در بیست و پنج کیلومتری اینجا نگهداری می‌شود.

از تپه که بالا رفتیم، مرد بلندقامت حدودا هفتاد ساله‌ای عصا زنان و با تعجب به پیشوازمان آمد و به ترکی گفت: «من شوکت هستم» و بلافاصله من گفتم: «پروفسور شوکت دونمز». همین عبارت کافی بود تا حخیالش آسوده شود که مزاحم نیستیم.پیش از این مقالاتش را درباره این محوطه خوانده بودم و می‌شناختمش. گفتم ما از ایران آمده‌ایم و می‌خواستیم از نزدیک این تپه و سایت باستانی را ببینیم. همچنانکه گفتم اصلا انتظار دیدن خودش را نداشتم. یکی از دستیارانش تا شنید ایرانی هستیم، رفت و خانم صبا را صدا زد که معلوم شد ایرانی است و استاد باستان‌شناسی دانشگاه استانبول. خیلی برخورد گرمی داشتند. خود «شوکت هجام» (هجام از ریشه فارسی خواجه‌ام، برای خطاب کردن محترمانه افراد، و از جمله استادان به کار می‌رود) پیشنهاد داد تا بخش‌های مختلف سایت را نشان‌مان دهد.

حقیقتا شانس و افتخار بزرگی بود. هم سرپرست کاوش را که سالهاست متمرکز بر این سایت است از نزدیک می‌دیدیم، هم خودش راهنمای‌مان شد و برای‌مان توضیح داد، هم داشتند همان زمان کاوش می‌کردند.

توضیحات نسبتا مفصلی داد که از بخشی از صحبت‌هایش با اجازه خودش فیلم گرفتم. آن خانم هم به فارسی به جبار رحمانی توضیح می‌داد. بعد کمی زیر سایه‌بان نشستیم و صحبت کردیم. برخی از استادان دوره دکترای من که چون انسان‌شناسی زیستی خوانده بودند، در حفاری‌ها مشارکت داشتند را از نزدیک می‌شناخت. دعوت‌مان کردند به ناهار، اما فرصت نداشتیم و علیرغم میل باطنی خداحافظی کردیم و راه افتادیم.

برای دیدن فیلم و عکس‌های بیشتر از اولوز هویوک و توضیحات سرپرست کاوش، به صفحه اینستاگرامم در اینجا مراجعه کنید.

بازگشت

از تپه هخامنشی «اولوز هویوک» راندیم تا شهر تاریخی و زیبای آماسیه. اهمیت این شهر در تاریخ ایران، به قرارداد صلح اماسیه باز می‌گردد که میان شاه تهماسب یکم و سلطان سلیمان قانونی برای پایان جنگ میان دو کشور و تعیین حدود مرزی بسته شد. آثار کشف‌شده اولوز هویوک هم در موزه این شهر نگه‌داری می‌شود. شوربختانه به خاطر اینکه تا شب باید به مرز می‌رسیدیم، خود را از دیدار این شهر محروم کردیم و فقط از میانش گذشتیم.

از شهرهای مهم سر راه‌مان ارزنجان، ارض‌روم، آغری و نهایتا شهر دوغوبایزید بود. ساعت یک شب به مرز رسیدیم. البته عصر یک جا کنار جاده برای خوردن ناهار و کمی استراحت ایستادیم.

صف طولانی خودروها در محوطه خاکی که به نظر می‌آمد در حال تعمیر یا ساخت است دیده می‌شد. برخی از رانندگان خودروهای دیگر می‌گفتند هنگام ورود به خاک ترکیه بیش از بیست سال در مرز معطل شده بودند. صف به کندی و آرامی پیش می‌رفت. هم من و هم جبار بسیار خواب‌آلود بودیم. اما توی صف گیر کردیم. نه می‌شد از صف خارج شد و نه می‌شد خوابید. یکی از ماموران ترکیه گفت که آنها کارشان را زود انجام می‌دهند و بخش ایران خیلی معطلی دارد. همین باعث شد برخی از مسافران به ماموران مرزی و نظام اداری ایران بد و بیراه بگویند. نهایتا ساعت هفت از بخش ترکیه خارج و وارد خاک ایران شدیم. اما در این بخش کارمان خیلی سریع‌تر از بخش ترکیه انجام شد. همه مسافران تعجب کرده بودند. نهایتا ساعت هشت وارد شهر مرزی بازرگان شدیم.

چون کارت بنزین همراه‌مان نبود، تا خودمان را به تهران برسانیم خیلی اذیت شدیم. بیشتر جایگاه‌ها می‌گفتند کارت‌شان از روز قبل و بدوه اطلاع‌رسانی، غیرفعال شده. خیلی از مسافران دیگر هم توی پمپ بنزین‌ها التماس صاحبان خودروهای دیگر می‌کردند تا اجازه دهند از کارت سوخت‌شان استفاده کنند.

در تاکستان توقف کوتاهی داشتیم. چند جعبه انگور از باغ خانواده جبار چیدیم و ساعت ده شب پس از پانزده روز سفر، به تهران رسیدیم. دو روز و نیم آخری را تقریبا به‌طور کامل توی جاده می‌راندیم و مثل جناره، خسته و کوفته بودیم.

کلیات سفر

این سفر پانزده روز طول کشید. دو روز از تهران تا مرز رفت و برگشت بود. سه روز در خاک عراق، ده روز هم در خاک ترکیه.

مجموعا هفت هزار کیلومتر پیمودیم. با خودرو «ال نود».

تقریبا نفری سی و پنج میلیون تومان هزینه‌مان شد. برای کاپوتاژ خودرو، بنزین، اقامت و خوراک.

در کردستان عراق اتاق دو تخته ارزان دست کم یک میلیون تومان (که بعضا زیاد تمیز نیست) و در ترکیه دست کم دو میلیون تومان می‌شود.

سه شب را در ترکیه بیرون و در فضای باز خوابیدیم. البته اگر پلیس می‌دید ایراد می‌گرفت. محل چادر زدن‌ها هم معمولا بیرون شهر است.

بیشتر هزینه‌ها مربوط به بنزین می‌شد. در عراق هر لیتر بستگی به کیفیتی که داشت بین سی و پنج تا چهل و پنج هزار تومان، و در ترکیه بین هفتاد و پنج تا هشتاد هزار تومان. در ترکیه یک باک پر حدود سه و نیم میلیون تومان می‌شد. اگر چهار نفره می‌رفتیم (آنگونه که از ابتدا برنامه‌مان بود) هزینه‌ها خیلی کمتر می‌شد.

فصل مناسبی برای سفر به این منطقه نیست. ما چون برنامه سفرمان ابتدا برای قفقاز شمالی بود، این زمان را انتخاب کرده بودیم. هرچند هم‌زمانی با همایش انسان‌شناسی در استانبول هم بی‌تاثیر نبود.

در مجموع از شهرهای سلیمانیه و اربیل در کردستان عراق، و در خاک ترکیه از جیزره، میدیات، دارا، ماردین، دیاربکر، کوه نمرود، شانلی اورفا، قونیه، آنتالیا، پاموک‌قلعه، ازمیر، جناق‌قلعه، بورسا، استانبول، آنکارا و آماسیه دیدن کردیم. در بسیاری از این مقاصد، بازمانده‌های فرهنگ و تمدن ایرانی را بازدید کردیم.

جاده‌های ترکیه واقعا برای رانندگی مناسب است و سرعت مجاز در برخی قسمت‌ها صد و چهل کیلومتر و در برخی قسمت‌ها صد و سی کیلومتر است. البته عوارض جاده‌ای خیلی گران است. مثلا برای عبور از روی پل غازی عثمان حدود یک میلیون و چهارصد هزار تومان پرداختیم.

شهرهای ساحلی کوچک در ترکیه هم فضاسازی بسیار مناسب‌تری نسبت به شهرهای ساحلی ایران دارند (به‌عنوان کسی که ساکن مشهورترین شهر ساحلی ایران، چالوس است این را می‌نویسم). در کنار دیگر تسهیلات واقع‌بینانه‌ای که برای گردشگری فراهم کرده، توانسته زودتر از برنامه‌ریزی‌اش پنجاه میلیون گردشگر خارجی و پنجاه میلیارد دلار ارز آوری گردشگری را پشت سر بگذارد.

امیدوارم بتوانم سال یا دو سال آینده نیز دوباره به ترکیه سفر کنم برای بازدید از آثاری که در این سفر فرصت نشد.

پایان این سفرنامه ۶ بخشی...