سفرنامه ترکیه۱: مرز جنگی ایران و روم
ساعت ده و نیم شب خسته و کوفته بالاخره وارد خاک ترکیه شدیم و راندیم تا شهر کوچک جیزره. در پارک کنار رود دجله زیرانداز انداختیم، شاممان را خوردیم و همانجا تا صبح خوابیدیم؛ در حالیکه از نسیم خنک شبانه لذت میبردیم.
صبح از جیزره راه افتادیم به طرف مدیات. شهری تاریخی و فرهنگی در ۸۵ کیلومتری شمال غربی جیزره. جمعیت این شهر ترکیبی است از ترکها، کردها، عربها، سریانیها و شمار اندکی ارمنی است. جالب بود که برخی از فروشگاهها که صاحبشان سریانی بود، در کنار ترکی، به خط سریانی هم نام فروشگاه را نوشته بودند. همچنین بالای برخی کلیساها و خانههای قدیمی نیز میشد این خط را دید. سریانی یکی از شاخههای زبانهای آرامی است که روزگاری گسترش فراوانی داشته و حتی در دستگاههای هخامنشی، ساسانی و احتمالا اشکانی (که منابع اندکی دربارهاش داریم) کاتبان و دبیران از همین سریانیها بودند و به خط سریانی نامهها را مینوشتند.
بساط فروشندههای پنجشنبه بازار همان ابتدای شهر پهن شده بود. به بخش تاریخی شهر رفتیم که پر از خانههای سنگی و کوچه پس کوچه بود. چندین کلیسا و مسجد تاریخی داشت. بالای کلیساها به خط سریانی هم نامشان را نوشته بود. همچنین بالای خانهها نام صاحبخانه کنونی یا قدیمی به ترکی یا سریانی نوشته بود. در بیشتر خانهها درخت انجیر بود و بسیاریشان شاخهها را به پیشواز رهنگذران دراز کرده بودند تا همچون ما، از میوههای رسیده و شیرینش تناول کند. بازار مرکزی شهر که در بیشتر شهرهای ترکیه «چهارشی» (همان چهارسوق فارسی) نامیده میشود، همان نزدیکی بود. بالای برخی از مغازهها هم به خط سریانی نام فروشگاه نوشته بود. در میدان مرکزی شهر فروشگتاه سیمیتچی داشت که طبقه بالایش مشرف به خیابانهای مرکزی بود. چند تا سیمیت و چای بهعنوان صبحانه خوردیم و راه افتادیم به طرف ویرانههای شهر تاریخی و نظامی دارا.
از مدیات رفتیم به طرف جنوب تا به شهر تاریخی نصیبین رسیدیم. این شهر پس از تقسیم سرزمین عثمانی توسط انگلیس و فرانسه، از وسط دو بخش شد شد؛ بخش شمالی به نام نصیبین برای ترکیه ماند و بخش جنوبی به نام قامشلی را دادند به سوریه. از آنجا پیچیدیم به طرف غرب و بیست دقیقه راندیم تا تابلوی «دارا» را دیدیم و پیچیدیم به سمت روستای کنارش. ساعت یک ظهر بود و هوای بسیار داغ. هیچ سایهای هم برای پناه بردن نبود. چارهای هم جز دیدنش نبود.
توضیحات کامل را در این باره در کلیپی که در اینستاگرام منتشر کردم دادهام. که مرز میان ایران و روم بود و بارها میان ساسانیان و رومیان دست به دست شد. در واقع رومیان پس از آنکه در جنگهای چهار ساله آناستازی از قباد یکم شکست خورده بودند، اینجا را بهعنوان دژ نظامی در نزدیکی مرز ایران برای مقابله با حملات احتمالی ساسانیان ساختند. اما در سال پانصد و هفتاد و چهار انوشیروان آنرا تصرف کرد. حدود بیست سال بعد خسرو پرویز که برای رسیدن به سلطنت از رومیان یاری گرفته بود، این شهر را به رومیان برگرداند. اما دوباره چند سال بعد که میانهاش با رومیان به هم خورد، آنرا پس گرفت. نهایتا اعراب مسلمان آنرا در اواسط سده هفتم گرفتند و برای همیشه از رونق افتاد.
قطعات خوشتراش سنگهای بزرگ که مربوط به سازههای این شهر باستانی بود را میشد در دیوار خانهها و باغهای روستایی که کنارش ساخته شده بود دید. این الگو و رفتار را در بسیاری از روستاها و شهرهایی که در نزدیکی بناهای تاریخی ساخته شدهاند میتوان دید.
چند تا عکس و فیلم گرفتیم و راه افتادیم به طرف شهر تاریخی ماردین.
ادامه دارد...