چند سالی میشود که با علی (بیگدلی) آشنایم. خواهرزاده جبار است که این یکی، رفیق گرمابه و گلستانم بوده و هست. علی توی انتشارات «دریچه نو» کار می­‌کند. همانی که زحمت چاپ و انتشار کتاب‌ها و نشریات­‌مان را بر عهده می­‌گیرد. دیپلم دارد. اما بارها گفته­‌ام که میزان اطلاعاتش درباره جامعه­‌شناسی، بیش از یک کارشناس جامعه­‌شناسی است؛ درباره ادبیات، بسیار بیشتر از یک کارشناس ادبیات فارسی، درباره سیاست، بیش از یک کارشناس علوم سیاسی، و به همین ترتیب درباره برخی رشته­‌های دیگر علوم انسانی، همین توانایی را دارد. هر وقت با جبار در حوزه علوم اجتماعی صحبت می­کنیم، علی هم می­‌پرد توی بحث و یک گوشه­ای را در دست می­‌گیرد. هر وقت با هم سفر و گردش می­‌رویم، توی خودرو یا برای­‌مان شعر می­‌خواند و یا آواز (گرچه صدایش به درد... می­خورد؛ اما با بسیاری از نواها و تصنیف‌های موسیقی سنتی آشناست). توی گردشگری و سیر و سیاحت هم که برای خودش نمونه­‌ای است. کوله پشتی­‌اش را پر می­‌کند و راه افریقا را در پیش می­‌گیرد. یکی دو ماه توی چندین کشور افریقایی، با کمترین هزینه­‌ها سفر می­‌کند و با بسیاری از بومیان آن کشورها نشست و برخاست دارد. گاهی به هند می­‌رود و گاهی به گرجستان؛ گاهی ترکیه و گاهی جاهای دیگر . هر کجا هم که می­‌رود، یا دوست و رفیق دارد و یا پیدا می­‌کند. تهران هم که باشد، خانه کوچک استیجاری‌­اش معمولاً میزبان گردشگرانی از کشورهای مختلف است. توی شبکه و سایت couchsurfing با اینها آشنا می‌­شود و همانگونه که میزبانیشان را در ایران می­‌پذیرد، مهمان­‌شان هم خواهد شد. زبان انگلیسی‌­اش هم آنقدر خوب هست که پیوندی صمیمی بین او و مردمانی از کشورهای دیگر برقرار کند. تازه سی ساله شده. گاهی به سرش می­‌زند برود دانشگاه و درس بخواند. من اما مخالف جدی­‌اش در این باره­‌ام. برود دانشگاه که چه؟ هزینه فرصتش بالا برود؟ «هزینه فرصت» در واقع به درآمدهایی گفته می­‌شود که شما وقتی فرصت‌های­‌تان را در جایی دیگر می­‌سوزانید، می­‌توانست به دست بیاید. مثلاً کسی که چهار سال می­‌آید دانشگاه و درس می­‌خواند، فرصت چهار سال کار کردن در بیرون از محیط دانشگاه و کسب درآمد قابل توجهی را از دست می­‌دهد. حالا هم که دانشگاه­‌ها پولی شده­ و نه تنها هزینه فرصت افزایش می­‌یابد، بلکه هزینه­‌های جاری هم بالا می‌­رود. از سوی دیگر، ارتباط قابل توجهی بین مدارک دانشگاهی امروزی با میزان توانمندی تخصصی فرد در آن رشته وجود ندارد. شاید اگر علی چهار سال زمان و پولش را در دانشگاه­‌ها هزینه می­‌کرد تا کارشناسی جامعهشناسی بگیرد، تا همین حدی که اکنون درباره جامعه­‌شناسی می­‌داند را هم به دست نمی­‌آورد. یا اگر ادبیات خوانده بود، علوم سیاسی و... . روی سخنم اتفاقاً در درجه نخست به خودم و امثال خودم است که توی دانشگاه­‌ها داریم مثلاً نیرو پرورش می­‌دهیم. اما در کنار توان نامناسب من و امثال من در پرورش این نیروها، موارد بسیار دیگری هم قرار دارد که مشکل را ساختاری می­‌کند؛ مواردی همچون: تمایل دکان‌داران دانشگاه‌های پولی برای فروش مدرک دانشگاهی بدون پشتوانه علمی، ناهماهنگی بین بازار کار و رشته­‌های دانشگاهی، عدم شایسته­‌سالاری و تخصص در بازار کار و... .

به جای دانشگاه، علی وقتش را با حروف‌چینی کتاب‌ها و خوانش و ویرایش آنها سر می­‌کند و از همین راه، توفیق اجباری افزایش سطح آگاهی‌های عمومی و تخصصی را به دست آورده است. به گمانم علی و امثال علی، بهترین نمود بر ناکارآمدی نظام دانشگاهی در پرورش نیروهای متخصص و کارآمد هستند.