به کجا چنین شتابان؟
به کجا چنین شتابان؟
چند روزی است همه کارهایم را تعطیل کرده و دارم برگه امتحانی دانشجویان را تصحیح کرده و فعالیتهای پژوهشیشان را بررسی میکنم. با وجود انواع ترفندهایی که به کار میبندم تا خودشان مجبور شوند کار پژوهشی انجام داده و با این فرایند آشنا شوند، باز هم فعالیتهای پژوهشی اکثرشان را که میبینم، از خودم ناامید میشوم. بسیاری از کارهای به اصطلاح پزوهشی، برای آماده شدنشان حتی به میزانی که من وقت صرف مطالعه و نشان دادن ایراداتشان میکنم، وقت نبردهاند. چه اینکه از یک سایت یا وبلاگ دقیقا کپی شده است. برخی حتی به خودشان زحمت نمیدهند یکبار آن را با دقت بخوانند تا مگر غلطهای املایی، حرفهای ناشایست، یا مشخصاتی که نشان میدهد این اثر پژوهشی را کسی دیگر گردآوری کرده، برطرف کنند.
اما درباره امتحانات پایانترم و برگههای امتحانی. پایانترم که میشود، تمامی تلفنهای ناشناس را بیپاسخ میگذارم. در طول ترم که باشد، گاهی از سازمانها و ارگانهای مختلف برای کارهای پژوهشی تماس میگیرند. اما پایان ترم، قید شندر غاز درآمد کار پژوهشی را میزنم و هیچ تلفن ناشناسی را پاسخ نمیدهم تا مگر درخواست نمره نباشد. واقعا متاسفم برای کسانی که از دوستی و آشنایی استادان با دیگران سوءاستفاده میکنند. پایانترم که میشود، بسیاری از کسانی که با هم سلام و علیکی دارید و حتی گاهی ندارید، به سراغتان میآیند تا نمرهای بگیرند برای این و آن.
-سلام. من ... هستم. همکارتان در اداره... . میخواستم لطفی بکنید یک تجدید نظری در نمره ... داشته باشید. اگر در اداره... کاری داشتید، در خدمتتان هستم.
جالب است خیلی اوقات دانشجویان یکی از دوستانشان را به عنوان همسر، به سراغ استاد میفرستند. یکی خودش را شوهر خانم ایکس معرفی میکند و آن یکی، نامزد آقای ایکس. یک بار هم که یک خانم میانسالی را به عنوان مادر یکی از دانشجویان پذیرفتم و کلی بهشان احترام گذاشته و در اتاقم ازشان پذیرایی کردم. بعدا فهمیدم دوستش بوده!
اما نکته دیگر. نمیدانم چرا همه پدربزرگها و مادربزرگها و فک و فامیل توی امتحانات یادشان میافتد بمیرند؟ و پدر و مادرها هم دقیقا توی همین دوره مریض میشوند و به جز دانشجویان هم، کس دیگری را ندارند که ازشان مراقبت کند.
متاسفانه بسیاری از دانشگاهها دیگر هیچ ضابطه مشخصی، نه برای پذیرش دانشجو، نه برای کیفیت تحصیل وی، و نه برای دانشآموختگیاش ندارند. حتی دانشگاههای دولتی و شناختهشدهای چون صنعتی شریف هم به شدت با افت کیفیت روبرو شدهاند. وزارت علوم درها را باز گذاشته و هر کسی وارد دانشگاه میشود. تا اینجا ایرادی وارد نیست؛ اما هر کسی وارد میشود، باید کار و تلاش کند و بیجهت دانشآموخته نشود. دانشگاهها بطور رسمی شده محلی برای گذران چهار سال از عمر جوانان؛ بدون بازده کافی.
امشب یک دفعه جرقهای در ذهنم روشن شد برای نوشتن این مطلب. همیشه پای بسیاری از برگههای امتحانی، التماس دعای دانشجویان دیده میشود. اما امشب یک دسته برگه امتحانی تصحیح کردم که دقیقا 80% آنها پای برگهشان التماس دعا داشتند! باورم نمیشد. این یک رکورد است در تاریخ! تنها به ذکر دو مورد از آنها بسنده میکنم و قضاوت را بر عهده شما میگذارم:
«با سلام خدمت استاد عزیز آقای هاشمی مقدم
استاد من ترم آخرم است یعنی الان ترم 9 هستم. ازتون خواهش میکنم که نذارید من 10 ترم بشم منو قبول کنید. به خدا یه عمر دعاتون میکنم. ازتون ممنون میشم استاد. استاد درسته که شما از من اصلا خوشتون نمییاد من اینو میفهمم ولی ترو خدا نذارید ناامید بشم. خواهش میکنم.»
این دانشجو، یک درس را سه بار با من برداشت. هر سه بار نمرهاش از 20، زیر 3 شد. من به هیچوجه در برخوردهایم سر کلاس، تفاوتی بین ایشان با دیگران قائل نمیشدم. اما گوشم عادت کرده به اینگونه عبارات. نمره قبولی نگیرد، «استاد مرا انداخت». اما نمره قبولی بگیرد، خودش گرفته است! یا به این یکی توجه کنید:
«با سلام: من ترم آخر هست خواهشی نمره قبولی را اگر لطف کنید بدهید برای بار دوم برداشتم ترم قبل هم نوشته بودم ولی نمره قبولی به من نداید اگر میشود لطف کنید این بار نمره قبولی را بدهید با تشکر»
لطفا به بخشهایی که با رنگ زرد مشخص شده است دقت کنید. این دانشجو دارد فارغالتحصیل میشود، و هنوز نمیتواند یک جمله درست بنویسد. حتی در برگه پاسخنامهاش هم هیچ جملهای را از نظر ادبی درست ننوشته بود. به املای این اصطلاح دقت کنید تا متوجه عمق فاجعه شوید: «شرایط خواست ایران». منظورش از این عبارت، «شرایط خاص ایران» بود. هنوز تفاوت واژه «خاص» با «خواست» را نمیداند. این ترم هم با دست باز تصحیح کردم، و از 20 نمره شد 2.5 . چقدر میتوانم به این دانشجو نمره اضافه کنم؟
واقعا اوضاع روز به روز دارد بدتر میشود. امسال دانشجویان ورودی سال 1385 فارغالتحصیل شدند. چه در رشته علوم اجتماعی؛ و چه در رشته مدیریت جهانگردی. دلم گرفت. بی رو دروایسی به بچههای 85 بیشتر علاقمند بودم. خیلی بیشتر تلاش میکردند. توی همین چهارسال، افت کیفیت را به خوبی حس میکنم. و هر چه جلوتر میرود، متأسفانه بدتر میشود. درس، همان درس؛ استاد، همان استاد؛ و منبع، همان منبع. اما توجه به درس و نمرات پایانترم، وحشتناک. سطح سواد هم بدتر میشود. به برخی از غلطهای املایی که همین الان توی پاسخنامههای روبرویم میبینم توجه کنید:
متصفانه (متاسفانه)؛ راجب (راجع به)؛ منبع موسخ (منبع موثق)؛ زناح (زنا)؛ و...
اگر بخواهم این غلطها را از بین پاسخنامههای این ترم بیرون بکشم، خودش یک فرهنگ لغت میشود. البته هدفم از بیان اینها، به هیچوجه این نیست که خدای ناکرده به دانشجویان اهانت کنم. اگر چنین سوءتفاهمی پیش آمده، لابد من منظوررم را بد بیان کردهام و در همینجا هم پوزش میخواهم. صمیمانه و واقعا پوزش میطلبم. اتفاقا در بین دانشجویان تازهوارد هم میتوان کسانی را یافت که مایه امیدواری باشند؛ اما متاسفانه کلیت قضیه به نظر اینگونه نمیآید. حالا ممکن است یکی این انتقاد را وارد کند که «مگر خودت خیلی باسوادی که استاد دانشگاه شدهای؟». انتقاد کاملا به جایی است. من سر بسیاری از کلاسها، به پایین بودن سواد و ضعف علمی خودم اشاره میکنم. اما اتفاقا نکته همینجاست؛ من که در هر دو مقطع، دانشآموخته دانشگاههای مطرح دولتی هستم، و رتبه تکرقمی در آزمون سراسری کارشناسی ارشد به دست آوردم، نتیجهاش این شد که حالا دانشجویان هم پی به پایین بودن میزان علم من ببرند. حالا چه انتظاری میتوان داشت از آینده دانشجویانی که با این وضعیت دارند درسها را دست و پا شکسته پاس میکنند؟ همیشه به دانشجویان توصیه میکنم که اول به فکر کار باشند، بعد درس. حالا دیگر هر وقت اراده میکنی میتوانی وارد دانشگاه شوی. هر دانشگاهی که دلت بخواهد. حتی دانشگاه تهران هم به نوعی دارد مدرک پولی میدهد (شعبهاش در شیراز و جزیره کیش). من به شما قول میدهم تا چند سال دیگر، برخی دانشگاهها مثل رستورانها، یک سری افراد را با لباس عروسکی روبروی درب دانشگاه میگمارند تا هر کسی میآید از آنجا رد شود، به زور بغلش کند و بیاوردش توی دانشگاه تا ثبتنام کرده و دانشجو شود. اما پیدا کردن کار، دارد دشوارتر میشود. اولویتتان روی کار باشد. این را از من داشته باشید. یک زمانی اگر میگفتند فلانی دانشجوست، یا احترام به او نگاه میکردند. حالا باید به دنبال کسی بگردی که دانشجو نباشد. همه دانشجو هستند. البته وارد دانشگاه شدهاند، اما دانشجو...