بیاخلاقی علمی در کتاب روش تحقیق
بیاخلاقی علمی در کتاب روش تحقیق
توضیح: این مطلب را برای انتشار، در اختیار نشریات عمومی و سراسری قرار داده ام.
امیر هاشمی مقدم: یکی از نویسندگان این کتاب
معمولا در بیشتر کتابهای روش پژوهش، بخشی را به «اخلاق در پژوهش» اختصاص میدهند. اما چه میتوان گفت زمانی که در انتشار یک کتاب روش تحقیق، اخلاق نادیده گرفته شود؟ بهتر است بدون مقدمهچینی، بروم سراغ اصل مطلب. کتاب «درآمدی بر روشهای کمی و کیفی تحقیق در علوم اجتماعی» به تازگی از سوی مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران (ایسپا) و با همکاری انتشارات جامعهشناسان، در 222 صفحه و شمارگان یک هزار نسخه به بازار کتاب عرضه شده است. این کتاب شامل هفت مقاله است که هر یک به یکی از مباحث پژوهش در علوم اجتماعی پرداخته است. دو مقاله نخست به نامهای «پایایی و اعتبار سنجش در تحقیقات علوم اجتماعی» و «آزمونهای ناپارامتری: تئوری و کاربرد» نوشته احمد سعیدی؛ دو مقاله بعدی به نامهای «راهنمای عملی اجرای روش بحث گروهی متمرکز» و «راهنمای عملی مشاهده مشارکتی» نوشته اینجانب، امیر هاشمی مقدم؛ دو مقاله «تحلیل محتوا و کاربرد آن در پژوهشهای اجتماعی» و «گروههای کانونی روش تحقیق کیفی کارآمد» نوشته حسینعلی میرزایی؛ و نهایتا مقاله «راهبردهای عملی در مطالعات کیفی» نوشته فهیمه حسینزاده به ترتیب در این کتاب قرار گرفتهاند. اینجانب به عنوان یکی از نویسندگان کتاب یادشده، به تاریخ انتشار کتاب، نوع چیدمان مقالات آن، ترتیب قرار گرفتن نام نویسندگان مقالات، و نهایتا تنوع مقالات این کتاب انتقاد جدی داشته و اگرچه با انتشار این کتاب، دیگر عملا کاری از دستم بر نمیآید، اما به بیاخلاقیهای صورت گرفته در انتشار این کتاب به شدت منتقدم و راهی برایم باقی نمیماند جز به داوری گذاشتن مقالات از نگاه خوانندگان و استادان متخصص.
در سال 1383، معاونت پژوهشی مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران، جناب آقای دکتر پاکسرشت با توجه به آشنایی اینجانب با روش مصاحبه گروهی متمرکز، پیشنهاد نگارش مقالهای مفصل در این زمینه را به بنده دادند تا به صورت کتابچه منتشر شده و در اختیار پژوهشگران آن مرکز قرار بگیرد. پس از نگارش مقاله یادشده و رضایت آن مرکز در این زمینه، پیشنهاد نگارش مقاله مشابهی در زمینه مشاهده مشارکتی نیز به اینجانب ارائه شد که پس از صرف چند ماه، این کار نیز به انجام رسید. به دلیل مشکلات مالی ایسپا، این مقالات آنچنان که قول داده شده بود، به صورت کتابچه منتشر نشد؛ بلکه گزینههای دیگری مطرح گردید؛ از جمله اینکه هر دو مقاله من در قالب یک کتاب منتشر شود. در نهایت تصمیم بر آن گرفته شد که مقالاتی دیگر، به ویژه در زمینه روشهای پژوهش کیفی گردآوری شده و در قالب یک کتاب، به چاپ برسد. پیشنهاد نگارش دو مقاله به آقای میرزایی و دو مقاله نیز به آقای سعیدی داده شد که ایشان نیز این کار را به انجام رساندند. این مقالات چندین بار ویرایش شد و سال به سال، انتشار آن به تعویق افتاد تا آنکه چند روز پیش از نمایشگاه کتاب 89، با همکاری انتشارات جامعهشناسان به بازار کتاب عرضه گردید. پس از دیدن کتابی که شش سال در انتظار انتشارش بودم، واقعا یکه خوردم. بهتر است انتقاداتم را تک به تک بیان کنم.
1- در زمان نگارش این مقالات (سال 1383) دو مبحث مشاهده مشارکتی و مصاحبه گروهی متمرکز، هرگز بطور مفصل و جداگانه معرفی نشده و بنابراین مباحثی درخور توجه بودند. اما در طول این شش سال (فاصله بین زمان نگارش تا انتشار) از بکر بودن این حوزهها تا اندازه زیادی کاسته شده است.
2- بهتر است دوستانی که نظراتشان در شیوه انتشار این اثر تاثیرگذار بوده به این نکات توجه داشته باشند که: الف) بنا به گفته معاون پژوهشی وقت ایسپا، انگیزه انجام این کار، با مقالات من مطرح شده بود؛ ب) از نظر حجم، مقالات من نیمی از کل صفحات کتاب را به خود اختصاص دادهاند؛ ج) ارزیابان مقالات، کوچکترین ایراد ساختاری به مقالات من وارد نکرده بودند؛ د) بیشترین پیگیریها را در میان نویسندگان برای چاپ این اثر، من داشتهام. با این اوصاف، طبیعی بود که نام من به عنوان نویسنده اول قرار بگیرد که اینچنین نیز شد. اما متاسفانه عضو هیئت علمی دانشگاهی در شهرستان شدن و دوریام از تهران باعث شد تا علیرغم امتناع مسئولین پیگیری انتشار کتاب، نام یکی دیگر از نویسندگان، به دلیل نوع ارتباطاتی که با برخی همکاران ایسپا داشتند، در ابتدا قرار بگیرد و سپس نام من پس از نام ایشان قرار گرفته است؛ حال آنکه خوب به خاطر دارم زمانی که شخصا هنوز کارمند ایسپا بودم، مقالات برخی از دوستان بطور کلی رد شد که البته با اصرار برخی افراد ذینفوذ، خللی در انتشارشان ایجاد نشد! و بلکه... . با توجه به موارد بالا، و همچنین توجه به ساختار علمی و تازه بودن مباحث مقالات، داوری در این زمینه را به خوانندگان و متخصصان واگذار میکنم تا با نگاهی به کتاب و مقالات آن، درستی یا نادرستی دعوی مرا تعیین کنند. بر خوانندگان این نوشتار پوشیده نیست که بخش عمدهای از امتیاز علمی یک کتاب، به نویسنده اول تعلق میگیرد.
3- تا همین چند وقت پیش که پیگیر انتشار کتاب بودم، خبری از مقاله یا مقالات شخص چهارم نبود. قرار بود مقالات من و دو تن دیگر در این کتاب در کنار هم قرار بگیرد. اما پس از انتشار کتاب، نام خانم دکتر فهیمه حسینزاده نیز بر روی جلد دیده شد. پس از مراجعه به محتویات کتاب، متوجه شدم یک مقاله هشت صفحهای از ایشان در آخر کتاب قرار گرفته که البته بحث درباره میزان علمی و ساختارمند بودن این مقاله را هم به خوانندگان کتاب واگذار میکنم. تنها در همین حد بگویم مقالهای هشت صفحهای که درباره روش پژوهش است، خود هیچ کتابنامهای ندارد! نمیدانم اضافه شدن چنین مقالهای در پایان کتاب، به چه منظوری بوده است. اگر برای بالا بردن سطح علمی کتاب بوده، که متاسفانه کاملا برعکس عمل کرده است. و اگر برای مسائل دیگری بوده که در فضای روابط غیرعلمی ایران بسیار رایج است، بهتر است دیگر سخنی نگوییم. اما زیان قرار گرفتن این مقاله برای من و آقای میرزایی به عنوان نویسندگان دوم و سوم، غیرقابل چشمپوشی است. آنچنانکه میدانیم، هنگام ارجاع پایانمتنی به آثار دیگران، اگر نویسندگان کتاب، یک، دو یا سه نفر باشند، نام و نام خانوادگی همه آنها را مینویسیم. اما اگر بیشتر از سه نفر باشند، نام و نام خانوادگی نفر اول را نوشته و به جای نام بقیه، اصطلاح «و دیگران» را به کار میبریم. بنابراین چنانچه کسی از این کتاب به عنوان منبع استفاده کند و بخواهد در کتابنامه به آن ارجاع دهد، خواهد نوشت: «سعیدی، احمد و دیگران» و بدینگونه، با اضافه شدن یک نوشته غیرعلمی به این کتاب به دلیلی کاملا غیرمعلوم، حقوق برخی از نویسندگان اصلی آن پایمال میشود. جالب آنکه تا آخرین روزهای پیش از انتشار این کتاب، خبری از انتشار مقاله خانم حسینزاده در این کتاب نبود. به گونهای که در مقدمه کتاب که به قلم رییس مرکز ایسپا نوشته شده نیز، تنها به مقالات سه نفر اصلی (سعیدی، هاشمی مقدم و میرزایی) اشاره شده و هیچ اشارهای به مقاله خانم حسینزاده نشده است.
مسئولین سابق ایسپا (همچون دکتر پاکسرشت) نیز با دیدن شیوه چیدمان و انتشار کتاب، آنچنان متأسف شدند که حتی نسبت به ذکر نامشان به عنوان ویرستار این کتاب نیز معترض گردیدند. با ذکر این موارد، نمیدانم واقعا باید چگونه این حق پایمال شده خود را باز ستانم. تنها هدفم از نگارش این شکوائیه، واگذاری داوری به خوانندگان و متخصصان محترم؛ تلنگر زدن به وجدان کسانی که با اعمال سلیقههای فردی و دخیل کردن روابط شخصی، انتشار این کتاب را به بیراهه کشاندند، و نهایتا اندکی فرو نشاندن عصبانیت درونیام بود. البته اگرچه این اولین تجربه انتشار کتاب برای من نیست، اما هنوز در آغاز راهم. هم اکنون دو کتاب دیگر دارم که در مراحل مختلف ویرایش و چاپ به سر میبرند. از سوی دیگر به خود میبالم زمانی که 23 سال داشته و هنوز دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد بودم، درباره دو روشی که هیچ اثر مستقلی دربارهشان به زبان فارسی نبود، کاملترین آثار را تألیف کردم. اما چنین برخوردهایی میتواند برای دیگرانی که مرزهای اخلاقی را در فضای علمی در مینوردند، کارنامه خوبی به جای نگذارد.