شیوههای گزینش همسر
شیوههای گزینش همسر
اصولا برای آدم مجردی چون من، سخنسرایی درباره شیوه گزینش همسر و زندگی مشترک و...، چندان توجیه ندارد. اما به قول پدرم، «اگه نخوردیم نون گندم، دیدیم دست مردم».
گاهی که با دوستان درباره گزینش همسر سخن میگوییم، دستهبندی دوگانهای برایشان ارائه می دهم که دیگر حفظ شدهاند. و همینکه میخواهم شروع کنم به حرف زدن، میگویند: «میدونیم، بله، آدم همسرش رو به یکی از این دو شیوه انتخاب میکنه...» و بعد هم توضیحات خودم را به خودم تحویل میدهند. نظرم اینست که آدم یا از روی عقل انتخاب میکند یا از روی عشق. اگرچه گاهی هر دو این عوامل دخیلاند؛ اما بالاخره کفه یکیشان آنقدر سنگینتر هست که بتوان ادعا کرد انتخابش عقلانی بوده یا احساسی و عاشقانه.
اگر ملاک انتخاب همسر، عقلانی باشد، در حالت ایدهآلش شما پیش خودت حساب و کتاب میکنی که با توجه به شخصیتی که من دارم و به ویژه انتظاراتی که از همسر و زندگی آیندهام دارم، باید همسری انتخاب کنم که مثلا این 10 ویژگی را داشته باشد. برای نمونه درباره خانوادهاش، پوششاش، قیافهاش، سطح تحصیلاتش، علاقمندیهایش (در زمینه هنر، ورزش، مطالعه، و...)، اعتقادات و باورداشتهایش، قومیتش، ثروتش، ویژگیهای اخلاقیاش، و... . خب البته خیلی بعید است که شما همسری پیدا کنید که همه آن ده ویژگی مورد نظر شما را داشته باشد. پس عقل حکم میکند که اگر کسی را پیدا کردید که مثلا 7 ویژگی از 10 ویژگی را داشت و آن 3 ویژگی باقیمانده، چندان متعارض و متضاد نباشد، احتمالا باید خودتان را به او آویزان کنید (که هم برای پسرها و هم برای دخترها مصادیقش فراوان است). مثلا اگر شخصی را یافتید که همه ویژگیهای مورد نظر شما را دارا بود به جز آنچه شما درباره موسیقی گوش دادن یا نوع پوشش انتظار دارید، احتمالا راحتتر میتوان کنار آمد تا اینکه اعتقادات و ارزشهایش یا ویژگیهای اخلاقیاش متفاوت با مورد آرمانی شما باشد. احتمالا میتوان درباره موسیقی به تفاهم رسید (مثلا با توسل به قاعده تکثرگرایی یا همان عیسی به دین خود و موسی به دین خود در هنگام تنهایی؛ یا گوش دادن به موسیقی با هندزفری؛ یا با صدای ملایم گوش دادن در حضور دیگری؛ یا تقسیمبندی زمانی و به نوبت برای پخش موسیقی مورد علاقه طرفین). یا آنکه میتوان درباره پوشش به تفاهم نزدیکتر شد (مثلا میتوان به پسر مورد نظر پیشنهاد داد که به جای کت و شلوار، بهتر است لباسهای اسپرت یا دستکم، غیررسمیتر بپوشد. یا به دختر مورد نظر گفت که روسری فلان رنگ بیشتر بهش میآید تا این یکی که سر میکند). البته لازم به تذکر نیست که اینها هم میتوانند مواردی شدیدتر را نیز شامل شوند. مثلا کم نیستند خانوادههایی که فقط به خاطر نوع پوشش خانم متلاشی میشود. که آقا دوست دارد خانمش چادری باشد؛ یا آنکه در مهمانیهای خانوادگی که افراد نامحرم هم هستند، حتما حجابش را رعایت کند. اما بیشتر این موارد به همان ارزشها و اخلاقیات برمیگردد. یقینا کمتر موردی پیش میآید که دو نفر با زمینههای خانوادگی متفاوت یا ارزشهای دینی-فرهنگی متضاد، زندگی بیدردسری را تجربه کنند. اما بهرحال همانطور که هیچ جامعه آرمانیای نه تاکنون وجود داشته و نه در آینده به وجود خواهد آمد، بنابراین هیچ زندگی کاملا آرمانیای هم وجود ندارد. حتی خوشبختترین زوجها هم بالاخره مشکلاتی داشتهاند (این را بروید از دکتر حداد عادل و همسرش بپرسید که شدهاند زوج نمونه سال!). اما گذشتشان مایه خوشبختی بوده است. بنابراین همیشه باید کمی گذشت و چشمپوشی را در راه رسیدن به آرمانها مصرف کرد.
اما دسته دوم ازدواجها بر اساس عشق، یا به قول برخیها احساساتی شدن صورت میگیرد. مثلا شما یک نفر را میبینی، و بدون اینکه از قبل تصمیمی درباره ازدواج گرفته باشی، او را به عنوان همسر بر میگزینی. یا آنکه مدتی یا او آشنا هستی و کمکم شیفتهاش میشوی. یک مدل جالبترش اینست که شما تصمیم گرفته باشی ازدواجی عقلانی داشته باشی و بنابراین در هنگام جستجو برای همسر آرمانیات، ناگهان کسی سر راهت قرار میگیرد که ممکن است نه تنها هیچ کدام از ویژگیهای همسر آرمانی شما را نداشته باشد، بلکه ویژگیهایش کاملا متضاد باشد. اما شما شیفته او شده و عقل را با هُردَنگی میاندازی به کناری. ناگفته پیداست که آسیبپذیری این دسته از همسرگزینیها به مراتب شدیدتر است از دسته پیشین. اما این هم واقعیتی است.
تا دیشب تنها به همین دو شیوه میاندیشیدم. اما مادرم مرا با شیوهای دیگر هم آشنا کرد. یا بهتر است بگویم شیوهای دیگر را نیز برایم برجستهتر کرد. تلفن زده بود و از مراسم عروسی پسر یکی از آشنایان میگفت که هفته پیش در روستا برگزار شده بود. از اینکه عروس نه زیبا بود و نه پولدار، و بلکه چند سالی هم از داماد بزرگتر بود و با این وجود، 130 میلیون تومان پول نقد به علاوه 200 سکه بهار آزادی مهریهاش کرده بودند، شگفتزده شده بود. بعد که ته و تویش را در آورد، فهمیده بود که بعله... این دو با هم سر و سری داشته اند و گیر افتادهاند و رسوم روستا وادارشان کرده به ازدواج. بعد هم با رودروایسی کلی اِنّ و مِن کرد و گفت: «امیرجون. ننه، خودم بزرگت کردم، خوب میشناسمت. اما تو رو خدا مراقب باش...» خندیدم و گفتم چشم. و بعد هم چیزهایی بین خودمان به عنوان مادر و فرزند رد و بدل شد که به شما خواننده گرامی و محترم، هیچ ربطی ندارد.
بگذریم از اینکه این شیوه چقدر جوابگوست و آیا اینها در زندگی مشترکشان با هم (که یقینا نیش و کنایهها تا آخر عمر نه تنها دنبال خودشان، بلکه دنبال هفت نسلشان هم خواهد بود) خوشبختتر میشوند یا اگر هر کدامشان پس از این خطای نابخشودنی (که جزایشان را خدا بدهد) میرفتند پی بخت خودشان با یکی دیگر. اما بهرحال این شیوه همسرگزینی هم همچنان رواج دارد. گویا برخی دختران در گذشته پس از برقراری ارتباط با پسری نامحرم، چارهای نداشتند جز اینکه به هزار خواهش و تمنا و التماس و همانکه ما پسرها اصطلاحا «آویزان شدن» مینامیمش، پسر را متقاعد کنند که برای حفظ آبروی دختری که دیگر دختر نیست، او را به همسری بپذیرند. این مسائل شاید در روستا هنوز با شدت و حِدّت ادامه داشته باشد، اما وضعیت شهرهای ما هم آیا همینگونه است؟ این را داشته باشید تا برویم پای صحبتهای یکی از دوستانم که دیروز یکی دو ساعتی با هم بودیم. از اوضاع نابسامان جنسی در یکی از شهرها سخن میگفت. خلاصه کلی چشم و گوش من بچه را باز کرد. از دخترانی میگفت که نزد پدر و مادرشان همچون فرشته آفتاب و مهتاب ندیدهاند؛ اما بیرون از خانه و همزمان با چندین مرد متأهل میگذرانند و مخارج ولخرجیهای بیرون از خانهشان را به دست میآورند. وقتی هم قرار شد با کسی ازدواج کنند، «الو! مطب دکتر... . من میخواستم هرچه زودتر یه وقت واسه... بهم بدین. خرجش هم هر چی شد میدم». و پسری که خوشحال است یک مریم باکره را به همسری برگزیده. پسری که البته خودش... . به راستی این پسرها، این دخترها، این پدرها، این مادرها، این واعظان و خطیبان، این برنامهریزان فرهنگی، این سیاستگذاران اجتماعی، تا کی میخواهند خودشان را فریب دهند؟ زیر این پوسته زیبا، هستهای فاسد است. دانشمندان و اصحاب علوم اجتماعی، همچون پزشکان اجتماعیاند. دست اینها را باید کمی بازتر گذاشت تا بیماریها را نشان دهند. تا یک بیمار، وجود بیماری را نپذیرد، راه درمانی برایش نخواهد بود. مسئولین بهداشت هر روز دارند نسبت به افزایش آمار مبتلایان به ایدز از راه روابط نامشروع، هشدار میدهند. این هشدارها را جدیتر بگیرید.
(اگر امری نیست، بنده از منبر تشریف بیاورم پایین)!