سرزمین مادری و ایران شناسان بیگانه
سرزمین مادری و ایرانشناسان بیگانه
این نقد کتاب در شماره اردیبهشت ماه کتاب ماه تاریخ و جغرافیا منتشر شد. وقتی آنرا برای نقد و معرفی کردن میخواندم، از خودم خجالت میکشیدم. به عنوان یک ایرانی که غربیها باید سرزمینم، فرهنگم، زبانم و همه چیزم را به من معرفی کنند. شما را نمیدانم چه حسی خواهید داشت...
عنوان کتاب:
«زبان، ادبیات، تاریخ و فرهنگ ایران در گفتگو با ایران شناسان»
علی اکبر عبدالرشیدی
تهران: اطلاعات
276 صفحه: 2000 تومان
امیر هاشمی مقدم
کارشناس ارشد ایرانشناسی: moghaddames@gmail.com
ایرانشناسی، بیش و پیش از آنکه دانشی باشد، مجموعهای است از دانشها. اگر تعریف ادوارد سعید را از شرقشناس به مثابه کسی که درباره یک یا چند جنبه تخصصی از شرق همچون اقتصاد، سیاست، تاریخ، جغرافیا، ادبیات و... تخصص دارد بپذیریم، ایرانشناس نیز کسی است که در یک یا چند شاخه از علوم و دانشهایی همچون اقتصاد، تاریخ، جغرافیا، ادبیات و... ایران تخصص دارد. بنابراین ایرانشناسی به مجموعه دانشهایی باز میگردد که بخشی از ایران را مورد مطالعه قرار میدهد. ایرانشناسی در کشورهای غربی و به ویژه انگلستان از سابقهای چندین دهه فعالیت دانشگاهی برخوردار است. همین است که عبدالرشیدی به سراغ ایرانشناسان انگلیسی رفته و دادههایی را از تنی چند از ایشان گردآوری کرده است و البته در کنار آنها، برخی ایرانشناسان غیر انگلیسی نیز مورد توجه قرار گرفتهاند. وی در مقدمه کتاب توضیح میدهد که علاقه اولیه انگلیسها به مطالعه ایران، بر حسب ضرورت و نیازشان در هند پدیدار شد. فرهنگ ایرانی در هند رایج بود و کارکنان کمپانی هند شرقی چارهای جز فراگیری زبان نداشتند. از دیگر سو، تا پیش از قرن هیچدهم، ایرانشناسی و دانستن زبان فارسی، مکمل اسلامشناسی و عربشناسی بود (ص: 13). اما کمکم جای خود را به عنوان رشتهای مستقل باز کرد.
کتاب یاد شده، مجموعهای است از گفتهها یا نوشتههای 23 ایرانشناس عمدتا انگلیسی که البته در پیوست کتاب، 9 ایرانشناس دیگر نیز بطور گذرا مورد اشاره قرار گرفتهاند. اینکه نوشتهایم «از گفتهها یا نوشتهها» یه این مطلب باز میگردد که متاسفانه گردآورنده کتاب هیچ اشارهای نمیکند که این دادهها از طریق مصاحبههای کتبی گردآوری شدهاند یا شفاهی. همچنین درباره مکان و زمان مصاحبه نیز اطلاعاتی به خواننده داده نمیشود. در اینجا چکیدهای از معرفی هر یک از ایرانشناسان مورد توجه این کتاب را از نظر میگذرانیم.
جان هیث استابس: متولد 1918 در لندن. بخاطر مشکل بینایی در کودکی و ناتوانی در مطالعه، به سراغ رشتههای هنری رفت. اما در دانشگاه ابتدا ادبیات انگلیسی خواند و بعد هنر. اهل شعرسرایی بود و با همکاری ایوری، سی غزل از حافظ را به انگلیسی ترجمه کرد. بعد هم به پیشنهاد همو، رباعیات خیام را بر اساس اندیشههای دوران ویکتوریا ترجمه و منتشر کرد. وی پس از انجام این مصاحبه و در 26 دسامبر 2006 درگذشت (صص: 26-23).
سر پیتر ایوری: در جوانی از کارمندان شرکت نفت ایران و انگلیس بود. وی پس از ملی شدن صنعت نفت در ایران ماند و همین مایه شک نویسنده است که شاید فعالیت اطلاعاتی هم داشته است (پانویس ص: 27). وی تألیفاتی درباره تاریخ، زبان و ادبیات ایران دارد که به قول خودش «عمدتا معطوف به حافظ و غزلیات او بوده است» (ص: 29). چنانکه پیش از این آمد، همکار استابس در ترجمه سی غزل بود. اما یکبار هم به تنهایی همه اشعار حافظ را ترجمه کرد. وی هویدا را ترغیب کرد تا برای تأسیس کرسی ایرانشناسی در کمبریج، مساعدت مالی کند و در عوض قول داد تاریخ ایران کمبریج نوشته شود. یکی از سردبیران جلد هفتم تاریخ ایران کمبریج، خود ایوری بود. پس از متن مصاحبه ایوری، گردآورنده کتاب، آخرین مقاله منتشر نشده ایوری درباره ایران را که در 13 ژانویه 2008 در انجمن ایران و بریتانیا ارائه شده، آورده است. اگرچه معلوم نیست چرا ایرادات فاحش آنرا ویراستاری نکرده است. برای نمونه، ارتفاع اصفهان را 4000 متری سطح دریا(!) دانسته و بنای اصفهان را به شاه عباس منسوب میکند(!) که در سال 1922 (!)، با کمک انگلیسیها پرتغالها را از خلیج فارس بیرون راند (ص: 35). همچنین در ادامه بحث ایوری، مروری بر همه جلدهای تاریخ ایران کمبریج شده است (مطالب درباره ایوری در: صص: 43-27).
کریستین ون رومبک: خانمی بلژیکی که اگرچه به تاریخ علاقمند بود، اما از یونان خوشش نمیآمد و همین باعث شد به دشمن یونان قدیم، یعنی ایران علاقمند شود. تحصیلاتش را در رشته ایرانشناسی در دانشگاه بروکسل پی گرفت و به دلیل علاقهاش به گل و گیاه، تلاش کرد تا دانش نظامی گنجوی درباره گیاهان را بواسطه اشعارش دریابد. همچنین درباره مینیاتورهای موجود در آثار نظامی بررسیهایی بعمل آورده است. وی در دانشگاه کمبریج تدریس میکند (53-45).
ریچارد تاپر: زمینه مردمشناسی دارد و بیشتر درباره بررسی ایلات و عشایر ایران و افغانستان فعالیت کرده است. همچنین بررسیهایی درباره اسلامگرایی در ترکیه سکولار انجام داده است و اکنون استاد مردمشناسی خاورمیانهای در دانشگاه لندن است (صص: 63-55).
ادموند بوزورث: متولد 1928 در انگلستان. در آکسفورد و ادینبورو اسکاتلند تحصیلاتش را در زمینه اسلام و زبان عربی به پایان رساند که البته زبان فارسی را هم در همان ایام دانشگاه فرا گرفت. علاقمند به حوزه تاریخ اسلام بود و تمرکز بر دوره غزنویان که این تمرکز، منجر به نگارش دو کتاب درباره تاریخ این دوره شد. در چندین دانشگاه انگلیسی و امریکایی، استاد زبان عربی و تاریخ ایران بوده است (صص: 71-65).
سر دنیس رایت: پس از سقوط دولت ملی مصدق، برای از سرگیری روابط لندن با تهران، به عنوان سفیر انگلیس به ایران آمد. چندین سال هم ریاست موسسات «انستیتو مطالعات ایرانی» و «انجمن ایران» را بر عهده داشته است. دو کتاب دارد به نامهای «ایرانیان در میان انگلیسیها».و «انگلیسها در میان ایرانیان». وی در این کتابها چهره خوبی از ایرانیان ارائه نمیدهد (بررسی و نقد کتاب «ایرانیان در میان انگلیسیها» به قلم نویسنده همین سطور در شماره 121 کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، خرداد 1387 انجام شده است). وی در این مصاحبه، بیش از آنکه درباره خودش بنویسد، درباره اشخاصی دیگر همچون آنتونی ایدن، شاپور ریپورتر، و لرد کورزن نوشته است (صص: 79-73).
چارلز ملویل: با هدف فراگیری زبان عربی، وارد کمبریج شد و در کنار آن، فارسی را نیز آموخت. اما به تاریخ ایران علاقمند شد و رساله دکترایش را درباره تاریخ زمین لرزه در ایران نوشت. وی طرح گردآوری فهرست کاملی از تمام نسخههای خطی شاهنامه در سراسر جهان را بر عهده گرفت و در مرحله اول، 770 نسخه خطی از این اثر گرانسنگ فهرست کرد. اطلاعات مربوط به این نسخهها را میتوان در سایتی که به همین مناسبت به آدرس (http://shahnameh.caret.cam.ac.uk) راهاندازی کرده، دید (صص: 88-81).
کارلو چرهتی: در 1960 در ایتالیا متولد شد. فوق لیسانسش را در دانشگاه ناپل ایتالیا درباره مطالعات ایرانی و هندی دریافت کرد. مطالعاتش بیشتر درباره فارسی میانه و آیین زرتشت است. وی معتقد است در ایتالیا بیش از سایر نقاط اروپا به ایرانشناسی توجه میشود و بیشترین تعداد ایرانشناسان در این کشورند و بنابراین بیشتر بحثش را به تاریخ روابط ایران و ایتالیا، ایرانشناسان و مراکز ایرانشناسی ایتالیایی اختصاص میدهد. وی در دانشگاه رم به عنوان استاد تمام، تاریخ زبان و زبانشناسی فارسی درس میدهد (صص: 96-89).
ادموند هرزیگ: در پی مطالعات درباره یونان و رم، به تاریخ ایران علاقمند شد. برای فراگیری زبان فارسی به کمبریج رفت و نزد ایوری و هوبرت داک فارسی را آموخت. دقیقا چند ماه پیش از انقلاب اسلامی برای اولین بار به ایران آمد. دکترایش را از آکسفورد و با رسالهای درباره تجار ارمنی جلفای جدید دریافت کرد. از نظر تاریخی، بیشتر به دوره صفوی علاقه دارد و از لحاظ جغرافیایی، به آسیای میانه، بویژه کشورهای فارسزبان تاجیکستان و ازبکستان (که بخش عمدهای از مردمش علیرغم فشارهای موجود، همچنان فارسی سخن میگویند) تمایل دارد (107-97).
دیوید ادریان هیوبیوار: در 1926 در هندوستان متولد شد. مدارک تحصیلی در زمینه تاریخ را در آکسفورد کسب کرد و برای سربازی به هندوستان رفت و در همانجا به هنر و باستانشناسی علاقمند شد. تمرکزش بر شاهان کوشانی بود که از سوی ساسانیان، در افغانستان حکومت میکردند. در منطقه غبیرا در 70 کیلومتری کرمان کاوشهای باستانشناسی انجام داد و کتابی در همین زمینه با نام: «گزارش حفاری غبیرا در ایران» را منتشر کرد (109-114).
جان بیلی: دکترایش را در 1970 در رشته روانشناسی تجربی از دانشگاه ساسکس گرفت و سپس مشغول تحقیق درباره رابطه مهاجرت و موسیقی شد. موسیقی افغانستان و شرق ایران بیشتر مورد توجهش بود. وی دوتار، سه تار و رباب میزند. در دانشگاه گلداسمیت، استادِ عبدالحسین مختاباد بوده است (صص: 118-115).
لزلی مک لاخلن: وی کتابی نوشته به نام «بحرالعلم» که نیتش پاسخ دادن به ادوراد سعید در شرقشناسی بوده است. معتقد است همه اسلامشناسان انگیزه پنهانی و مشکوک نداشتهاند. البته برخی از توجیهات وی منطقی به نظر نمیرسد. مثلا تلاش میکند خواننده را بقبولاند که غربیها علافمند بودند قرآن را یاد بگیرند، اما از نیتشان سخنی به میان نمیآورد. و یا آنکه معتقد است لرد کرزن با تجزیه ایران در 1907، مشکل آن روز ایران را حل کرد! (صص: 125-119).
آنابل کیلر: وی در سال 1973 به همراه همسرش به اسلام گروید و نام زینب را برای خود برگزید. برای فهم اسلام، لیسانسش را در رشته زبان و ادبیات فارسی گرفت. در رساله دکترایش به «کشفالسرار» رشیدالدین میبدی پرداخته است. در این رساله تلاش کرده روش عرفا و صوفیان را در تفسیر قرآن نشان دهد. وی همچنین میخواهد کتابی درباره بایزید بسطامی بنویسد (صص: 133-121).
تیم نیبلوک: متولد 1942 در ایرلند شمالی. وی دکترایش را در روابط بینالملل از دانشگاه ساسکس دریافت کرد. او اکنون رییس دانشکده مطالعات اسلامی-ایرانی دانشگاه اگسیتر انگلستان است. اما ظاهرا خودش نه ایرانشناس است و نه ایرانشناسی درس میدهد. بنابراین معلوم نیست به چه دلیل نامش در میان ایرانشناسان آمده است. نیلبوک در این مصاحبه تنها به توضیحاتی درباره وضعیت نامناسب ایرانشناسی (که توسط استادان دیگری تدریس و اداره میشود) بسنده میکند (صص: 138-135).
جیمز موریس: امریکاییالاصل است که در مراکش مسلمان شد. از 1975 تا 1978 در ایران بود و در تهران نزد هانری کرین و سید حسین نصر و در مشهد نزد سید جلالالدین آشتیانی شاگردی کرد. وی از آشتیانی بسیار به نیکی یاد میکند. رساله دکترایش را درباره میرداماد انجام داد و نهایتا در 1980در رشته زبان و تمدنهای خاور نزدیک از هاروارد فارغالتحصیل شد. تا پیش از 2006 که به کالج بوستون پیوست، در دانشگاههای مختلفی در جهان تدریس کرده بود (صص: 150-139).
ویلیام دالریمپل: اسکاتلندی است که اکنون ساکن هند است. برای طرح تحقیقاتی لیسانسش، تصمیم گرفت مسیری که مارکوپولو در قرون وسطی رفته بود را برود تا ببیند اگر امروز آن سفر را مارکوپولو تکرار میکرد، چهها میدید. در این سفر، دو هفته هم در ایران ماند. وی بیشتر هندشناس است که در برخی موارد، به بررسی زندگی ایرانیان مهاجر به هند یا فرهنگ ایرانی در هند پرداخته است. بهرحال شاید اطلاق تخصص ایرانشناسی بر وی دشوار باشد (157-151).
اندرو نیومن: امریکایی است که در دوره لیسانس، به پیشنهاد یکی از استادانش به ایران سفر میکند و با تدریس زبان انگلیسی در دانشگاه تهران، درآمدی برای ماندن در ایران دست و پا کرد. دو سال در ایران ماند و برای دریافت دکتری، رسالهاش را در دانشگاه کالیفرنیا درباره اصولیگری و اخباریگری نوشت. وی اکنون رییس دانشکده مطالعات اسلامی-ایرانی دانشگاه ادینبورو اسکاتلند است (صص: 164-159).
کاترین اسپلمن: با یک مرد ایرانی ازدواج کرد و بنابراین در دوره دکترای سیاست و جامعهشناسی در دانشگاه برک بیک لندن، رسالهاش را درباره ایرانیان مهاجر به انگلیس نوشت. وی یافتههای جالبی به دست آورده است. مثلا اینکه ایرانیها بر خلاف مهاجران دیگر کشورها، مگر در موارد استثنایی تمایل چندانی به تجمع در یک محله مسکونی کنار هم ندارند؛ در برخی مراسم مانند چهارشنبهسوری، با وجودی که در مرکز لندن برخی از زنان چادریاند و برخی از مردان شرابخوار، باز هم با بکار بردن واژه «ما»، هویت مشترکی برای خود قائلاند. همچنین رسم سفره انداختن زنان ایرانی در آنجا هم پابرجاست. وی در نظر دارد تحقیق بعدیاش را درباره ایرانیانی که از انگلیس به ایران بازگشتهاند انجام دهد (صص: 171-165).
آنتونی جان فرانسیس اسمیت: وی در آکسفورد، جانورشناسی میخواند. برای طرح تحقیقاتیاش تصمیم گرفت به دنبال ماهی کور سفید بگردد که در آبهای زیرزمینی زندگی میکند. درباره قناتهای زیرزمینی جوپار کرمان چیزهایی شنیده بود و به این روستا سفر کرد. پس از سه ماه تلاش، متوجه شد چنین ماهیای در این قناتها وجود ندارد و همین گزارش را به عنوان نتیجه به دانشگاه ارائه داد و پذیرفته شد. اما خاطرات و یافتههایش از ایران را در کتابی با نام «ماهی سفید کور در ایران» نوشت که منظورش از ماهی سفید کور، خودش به عنوان یک سفیدپوست بود. وی 25 سال به دنبال این ماهی به سی کشور سفر کرد و درباره هر یک، کتابی نوشت. پس از 25 سال، شنید که در «تنگ هفت» زاگرس ایران، غاری وجود دارد و این ماهی را بالاخره برای اولین بار در ایران، اما در سفر دوم یافت (180-173).
سر ریدر ویلیام بولارد: در آغاز، زندگی این فرد از نگاه آنتونی اسمیت (که از بستگان بولارد بود) بیان شده است. بولارد متولد 1885 و در زمان جنگ دوم جهانی، سفیر انگلیس در ایران بود. وی مدتی هم در جده و مدتی در شوروی کنسول بود. او نقشی مهم در روی کار آمدن وهابیها در عربستان داشت. کتاب «نامههایی از تهران»، مجموعه نامههای بولارد از تهران است برای همسرش. پس از این بخش، گردآورنده کتاب، خود نیز توضیحاتی درباره بولارد میدهد. یکی از نکات مهم این بخش، اشاره به نقش وی در تخریب شخصیت مصدق است (صص: 192-181).
رابین کانینگهام: مردمشناس است و دکترایش را در 1994 از کمبریج و با موضوع بررسی ساختارهای شهری اولیه انسانهای نخستین دریافت کرد. او در زمینه باستانشناسی ایران فعالیتهای زیادی کرده و در بیشتر آنها، تلاش کرده تا میزان خسارتی که بواسطه کشاورزی یا شهرسازی و کارخانهسازی به مناطق باستانی ایران وارد شده را ارزیابی کند. ضمن آنکه اشاره میکند به روستاییان بیکاری که به دلیل فقر اقتصادی، توسط دلالان، ترغیب به حفاریهای غیرمجاز میشوند (196-193).
ویلیام چیتیک: یخش مربوط به چیتیک در این کتاب، بیش از سایر بخشها و افراد است. گردآورنده کتاب، پیش از متن مصاحبه چیتیک، مقدمهای نوشته و همانجا توضیحاتی درباره وی میدهد. البته اگرچه معلوم نیست چرا توضیحاتش را در دو بخش زیرنویس و متن اصلی تقسیم کرده است و بر اساس کدام معیار؟ و البته باز هم معلوم نیست چرا برخی از توضیحات گردآورنده درباره چیتیک، همانهایی است که خود چیتیک در ادامه بیان کرده است؛ اما بهرحال هدف عمده گردآورنده این بوده که نشان دهد مصاحبه حضوری با چیتیک، امکانپذیر نبود و لذا کتبی انجام شد. از اینجا میتوان حدس زد که احتمالا بقیه مصاحبهها حضوری بوده است. بهرحال چیتیک در 1974 از دانشگاه تهران و در رشته ادبیات فارسی فارغالتحصیل شد. او در رساله دکترایش به بررسی میزان آگاهی جامی از اندیشههای ابن عربی پرداخته است. چیتیک مجموعا 12 سال در ایران بود. پس از متن مصاحبه کتبی وی، توضیحاتی هم به روایت دکتر اعوانی، رییس موسسه حکمت و فلسفه آمده است. وی به سابقه 43 ساله دوستیاش با چیتیک اشاره میکند. ضمن آنکه از ترجمه صحیفه سجادیه توسط چیتیک نام میبرد که شاهکار است. نهایتا سخنرانی ویلیام چیتیک بر آرامگاه شمس در خوی در خرداد 1387 آمده است که بیشتر مربوط به رواج اندیشههای مولانا در امریکاست. با توجه به اینکه گردآورنده کتاب، مقدمهاش را بر این کتاب در نوروز 1387 نوشته است، بنابراین به نظر میرسد متن سخنرانی چیتیک بعدها به متن اصلی کتاب اضافه شده باشد (صص: 212-193).
اوانگلوس ونتیس: آخرین ایرانشناس بخش اصلی کتاب، جوانی است یونانی و متولد 1977. کارنامه این جوان شگفتانگیز است و ایرانشناسی بزرگ در آینده را نوید میدهد. فوق لیسانس تاریخش را در دانشگاه یاونیای یونان و با رسالهای درباره روابط امپراتوریهای ساسانی و روم به پایان برد که در سال 2002 از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران، جایزه دوم را دریافت کرد. و دکترایش را در 2004 از دانشگاه ادینبرو اسکاتلند با رسالهای تحلیلی درباره «اسکندرنامه» دریافت کرد. او به دنبال این نکته بود که دریابد چرا ایرانیان اسکندر را که به ایران حمله و تخت جمشید را ویران کرد، یک پادشاه ایرانی سزاوار ستایش میدانند؟ هدف علمی کلی ونتیس، تلاش برای رونق بخشیدن ایرانشناسی در دانشگاههای یونان است. او به زبانهای یونانی امروز، یونانی باستان، لاتین، انگلیسی، فرانسه، عربی، فارسی، پهلوی، و فارسی باستان آشناست (صص: 216-212).
همانگونه که بیان شد، در بخش پیوست کتاب، نام و توضیحاتی درباره 9 ایرانشناس دیگر بطور کوتاهتر آمده است.
توماس عطیه: تاجر فرش در امریکاست که خانوادهاش از یکصد سال پیش بدین سو فرش کرمان را از امریکا برده و میفروختند. پس از انقلاب و قطع روابط با امریکا، آنها فرششان را از چین تهیه میکردند که کپیبرداری از فرش کرمان بود. وی که خود را در زمینه فرش کرمانی ایرانشناس میداند، امیدوار است بتواند دوباره فرشهای کرمانی را تهیه و به فروش برساند. در ادامه، نامههایی از عزیر عطیه، عموی پدر وی در کتاب گنجانده شده که از کرمان برای برادرش در امریکا مینوشت و ضمن گزارش وضعیت فرشهای کرمان، اطلاعاتی هم درباره زندگی روزمره کرمانیها میداد. پس از این نامهها، مقالهای از یان بنت درباره فرش کرمان آمده است که اولا معلوم نیست یان بنت کیست؟ ثانیا این مقاله قبلا در کجا منتشر شده است؟ و ثالثا ضرورت انتشار آن مقاله در این کتاب چیست (صص: 230-219).
جان کوپر: متولد 1947 در انگلستان. به ایران آمد و در حوزه علمیه قم، مسلمان شد. مدتی نیز در الازهر مصر زبان عربی و علوم اسلامی فرا گرفت. در 1970 در رشته روانشناسی و فیزیولوژی از آکسفورد فارغالتحصیل شد. وی این دو رشته را بر مبنای شناختش از اندیشههای ابنسینا مطالعه میکرد. وی استاد انستیتو بریتانیایی مطالعات ایرانی بود. کوپر در 1998 در فرانسه به علت سرطان درگذشت. البته در آغاز این معرفی، گردآورنده جملهای را در پرانتز نوشته است: «(خاطره دیدار شخص نویسنده با جان کوپر)». اما هیچ خاطرهای بیان نشده است (صص: 232-231).
کارول هیلنبراد: استاد تاریخ اسلام در دانشگاه ادینبورو. او کتابهایی درباره تاریخ قاجار، تاریخ قرون وسطی در ایران، و امام محمد غزالی دارد (ص: 233).
رابرت هیلنبراد: وی کرسی هنر اسلامی را در دانشکده هنرهای ظریفه دانشگاه ادینبرو در اختیار دارد. او کتابی درباره نقاشیهای ایرانی نوشته است. وی نائب رییس انستیتو بریتانیایی مطالعات ایرانی است (ص: 235).
ریچارد نلسون فرای: متولد 1920 در امریکا. متخصص تاریخ و فرهنگ ایران و استاد دانشگاه هاروارد است. او در همین دانشگاه مرکز مطالعات خاورمیانه را بنیان نهاد. وی بسیاری از استادان ایرانی همچون مهدی حائری یزدی، صادق چوبک و جلال آلاحمد را به عنوان استاد مهمان به هاروارد دعوت کرد. دهخدا به وی لقب «ایراندوست» داد که گاهی در امضاهایش از این لقب استفاده میکند. احتمالا بیشتر ما با کتاب «میراث باستانی ایران» او آشنایی داریم (صص:238-237).
آرتور پوپ: شخصیتی جنجالی در ایرانشناسی. بسیاری از ایرانیها (همچون عبدالله شهبازی و دکتر قاسم غنی) و حتی غیر ایرانیها وی را یک شیاد میدانند که دست به غارت اموال فرهنگی و باستانی ایران زده است. او در 1881 در امریکا به دنیا آمد و متخصص هنر ایران بود. در 1924 عنوان مشاور هنری دولت وقت ایران را از آن خود کرد. «انستیتو هنر و باستانشناسی ایران» که اکنون «انستیتو آسیا» نامیده میشود را همو بنیان نهاد. «بررسی هنر ایران» شناختهشدهترین اثر وی است (صص: 241-239).
شیلا بلیر: متخصص معماری و خطاطی اسلامی دوره مغول است (ص: 243). از اینکه کی و در کجا به دنیا آمده، کجا و در چه رشتهای درس خوانده، کجا درس میدهد و دیگر اطلاعات لازم توضیحی بیان نشده است.
رابرت چارلز زاهنر: متولد 1913 در انگلستان. در آکسفورد و کمبریج زبانهای فارسی، پهلوی و اوستایی را فرا گرفت. دانشش باعث جذب وی توسط سرویس جاسوسی انگلیس شد. وی دو بار و تقریبا مجموعا 5 سال سفیر انگلستان در ایران بوده است که در 1951 وظیفه داشت چهره مصدق را تخریب کرده و زمینه براندازی او را فراهم کند. او را جاسوس دو جانبهای دانستهاند که همزمان هم برای انگلستان و هم برای شوروی جاسوسی میکرد. زاهنر در 1974 مرد. او درباره ایران، کتابهایی با نام «زروان، معمای زردشت» (1951) و «ظهور آیین زردشت» (1961) نوشت (صص247-245:).
اولریش مارزلف: وی در دانشگاه مشهد و نزد غلامحسین یوسفی و سید جلالالدین آشتیانی درس خواند و رساله دکترایش را در بازگشت به آلمان، با نام «طبقهبندی قصههای ایرانی» نوشت که به فارسی هم ترجمه شد. او همچنین در زمینه تاریخ چاپ در ایران نیز مطالعات و مقالاتی دارد (صص: 250-249).
در ادامه، فهرست گزیده استادان ایرانشناس، به تفکیک دانشگاههای بزرگ دنیا آمده است. و سپس عکس ایرانشناسان معرفی شده در کتاب، بصورت سیاه و سفید خودنمایی میکند که ایکاش هر تصویر، در کنار متن مصاحبه صاحب تصویر قرار میگرفت.
بهرحال با مطالعه این کتاب، چند نکته کلی به ذهن متبادر میشود که برجستهترین آنها از این قرارند:
همانگونه که گردآورنده در مقدمه کتاب نوشته است، بیشتر گرایش ایرانشناسان انگلیسی به عرفان و تصوف ایرانی است. البته در بین بسیاری از ایرانشناسان غیر انگلیسی (مثلا امریکایی) نیز میتوان این گرایش را سراغ گرفت.
استادان ایرانشناس انگلیسی نسبت به عدم حمایتهای ایران چندان راضی نیستند. در عوض ظاهرا اسکاتلندیها راضیترند و حتی در برخی موارد، سیستم مبادله دانشجو با ایران هم دارند. بهرحال اگرچه به نظر نمیآید کوتاهی چندانی از مقامات ایرانی شده باشد، اما با توجه به تجربه تلخی که ایرانیها از نسل اول استادان ایرانشناس انگلیسی دارند – که متاسفانه بسیاریشان یا نیروهای اطلاعاتی انگلیس بودند و یا در جهت منافع انگلیس، چه فجایع که در ایران به بار نیاوردند- چندان جای گله و شکایتی باقی نمیماند. اگرچه نباید همه را به یک چوب راند.
جای شگفتی است که هنوز، حتی برخی از ایرانشناسان نمیخواهند ستمهایی که ایرانشناسان دانشگاهی نسل اول انگلستان بر سر ایرانیها آوردهاند را بپذیرند. خانم لمبتون که چندی پیش مرد، همه (حتی برخی در همین کتاب) در بوق و کرنا کرده بودند که چندین سال است در صومعه به ریاضت و عبادت مشغول است؛ اما هیچکس نگفت در اشغال ایران به دست متفقین، در اخراج رضاشاه، در کنترل محمدرضا شاه، و از همه مهمتر در سرنگونی دولت ملی و مردمی مصدق نقشی محوری داشت. پیشنهاد لرد کرزن برای تقسیم ایران در 1907، راهحل مشکل ایران خوانده میشود و موارد مشابه دیگر. به نظر میآید ایرانشناسان انگلیسی در درجه اول باید یک بازنگری کامل در اندیشههایشان نسبت به پیشگامان و استادان خود داشته باشند.
همچنین ضمن ارج نهادن به زحمتی که برای گردآوری این کتاب بر دوش آقای عبدالرشیدی بوده، لازم میدانم به برخی ایرادات آن نیز اشاره کنم تا انشاءالله در چاپهای بعدی این اثر ارزشمند، اصلاح شود.
همانگونه که در ابتدا نیز بیان شد، شیوه انجام مصاحبه، زمان و مکان آن مشخص نیست. همچنین پرسشهای مطرح شده هم معلوم نیست؛ چرا که هر کدام از پاسخگویان، به یک موضوع پرداختهاند و پاسخها با هم متفاوت است. آیا مصاحبهها به زبان فارسی انجام شده یا به زبان انگلیسی و بعدا ترجمه شده است؟ و ضمنا دلیل این گزینش ایرانشناسان چه بود؟ چرا اینها و چرا دیگران نه؟
برخی از اطلاعات ضروری و اولیه، بیان نشده است. مثلا سال تولد برخی ایرانشناسان ذکر شده، اما از سال تولد بیشترشان خبر نداریم. در بسیاری موارد، نام کتابهای این ایرانشناسان بیان نشده است و تنها به توضیح این نکته که کتابی در فلان موضوع نوشته، اکتفا شده است.
برای برخی ایرانشناسان، گردآورنده به ارائه توضیحاتی در پانویس دست یازیده است، در حالی که برای برخی دیگر این کار انجام نشده است. علت این گزینش بر خواننده معلوم نیست. ضمن اینکه برخی مطالب بیان شده در پانویسها، عینا در متن مصاحبهها آمده است و این دوبارهگویی توجیهی ندارد. یا برای ریچارد فرای که خود مبحثی جداگانه دارد، در پانویس سر پیتر ایوری توضیحاتی آورده شده و آن هم به زبان انگلیسی!
و همانگونه که بیان شد، برخی اشتباهات بیان شده توسط ایرانشناسان در مصاحبه را ویرایش نکرده است و برخی را هم ایرانشناس نامیده که اطلاق ایرانشناس به آنها دشوار است.
در پایان بد نیست فرصت را مغتنم شمرده و اشارهای داشته باشیم به رشته ایرانشناسی در خود ایران که از سال 1383 در مقطع کارشناسی ارشد دائر شده و تاکنون چند دوره فارغالتحصیل داشته است. بر خلاف وعدههایی که در آغاز راهاندازی آن رشته به دانشجویان قبولی داده شد، هیچ بازار کار یا میدان پژوهشیای برای این افراد تعریف نشده و تا آنجا که نگارنده به عنوان یکی از این افراد آگاهی دارد، هر کدام از فارغالتحصیلان این رشته اکنون یا بیکارند و یا در کارهای کاملا بیربط، مشغول. البته ظاهرا برخی از فارغالتحصیلان را خود بنیاد ایرانشناسی به عنوان تایپیست استخدام کرده است!